پارت ۴
پارت ۴
ویوی ستین
نزدیکای صب رسیدم کرج سمت آدرس خونه رفتم
ویوی سودا
صب زود مهرداد ب دختر خاله اش زنگ زد
مهرداد:سلام دخترخاله کجایی؟!
ساناز:خونه میلاد
مهرداد:کی اونجاست؟!
ساناز:ستین رسیده همین الان خیالت راحت کاری نداری؟!
مهرداد:خداحافظ
قطع کرد
مهرداد:رسیده الانم پیش میلاده
ویوی ستین
هوا یکمی روشن شده بود رسیدم دم در خونه اش توی ماشین موندم میلاد با ی دختر اومد بیرون همو بغل کردن از ماشین زدم بیرون
میلاد:ساناز جون مرسی ک اومدی
ستین:میلاد(بلند)
دوتاشون برگشتن سمت من
میلاد:ستین!!!!!
ساناز:خدشه؟!
میلاد ی سر تکون داد ساناز اومد طرفم
ساناز:سلام من دختر خاله ی میلادم اسمم سانازه روانشناسم میلاد هر از گاهی بهم زنگ میزنع میام ب درد و دلاش گوش میدم
ستین:من ازت خاستم معرفی کنی خدتو ؟!
ساناز:دیشب تا صب اسم تو بود البته از زمانی ک میلاد اومده اینجا اسم توهم هست بیا داخل چرا اینجا وایستادی ؟!
میلاد:ستین بفرما داخل
ویوی سودا
بعد اینک فهمیدیم رسیده و حالش خوبه خیالمون راحت شد
مهرداد:خب دیگ من برم ببخشید مزاحم شدم
بعد رفتن مهرداد انگار رهام و امیر دنبال فرصت بودن ک تنا بشن
رهام:خوب خانوما کی قراره اجازه بدین بیایم خاستگاری؟!
امیر:آیی قربون دهنت برم ک داداش حرف دلمو زدی ج بدین دیگ ن اینطوری نمیشه باید توله سگه خدمو بگیرم دو کلمه حرف حساب باهاش بزنم
یهو دستشو انداخت دور کمرم منو چسپوند ب خدش
سودا:داری چیکار میکنی خنگ؟!
رهام هم جو گرفت سادیا رو بلند کرد و بغلش گرفت
رهام:خب اینم توله سگه من ما رفتیم
سادیا:بزارم زمین رهام میزنمتا گفتم بزارم زمین
درحالی ک سادیا داشت دست و پا میزد رهام گذاشتش روی اوپن آشپزخونه و سخت گرفتش
امیر:کی ماله من میشی خب؟!
سودا:وقته گله نی دیوونه ولم کن عه
رهام:انگار حرف حساب حالیشون نمیشه این دوتا خاهر
امیر:درسته داداشم چ کنیم ؟!
سودا:ای بابا بزارین ستین برگرده بیاین خاستگاری دیوونم کردینا ولم کن گفتم خریا
امیر:نوچ باید تنبیه کوچولو در نظر بگیرم مثلا بوسیدن اولین بوسه خوبه نه رهام؟
رهام:عالیع منم توی همین فکر بود خب شروع کنیم
سودا:بهم نزدیک شی بلاهی...
امیر شروع کرد ب بوسیدنه لبام هرچی زور میزدم ولکن نبود رهام هم سخت سادیا رو گرفت
رهام:وا ببین ما چ چقد عقبیم اولین بوسه اشون و دارن انجام میدن ما چی ؟!
سادیا:اون چشاتو در میارما
همونطور ک سادیا روی اوپن بود رهام دستشو انداخت دور کمر سادیا بغلش گرفت و شروع کرد ب بوسیدنش
ویوی ستین
وارد خونه شدم با ساناز روی مبل کنار هم نشستیم
میلاد:میدونم قهوه میخوری قهوه ساز دارم ولی بلد نیستم ازش استفاده کنم ستین میایی یادم بدی
ویوی ستین
نزدیکای صب رسیدم کرج سمت آدرس خونه رفتم
ویوی سودا
صب زود مهرداد ب دختر خاله اش زنگ زد
مهرداد:سلام دخترخاله کجایی؟!
ساناز:خونه میلاد
مهرداد:کی اونجاست؟!
ساناز:ستین رسیده همین الان خیالت راحت کاری نداری؟!
مهرداد:خداحافظ
قطع کرد
مهرداد:رسیده الانم پیش میلاده
ویوی ستین
هوا یکمی روشن شده بود رسیدم دم در خونه اش توی ماشین موندم میلاد با ی دختر اومد بیرون همو بغل کردن از ماشین زدم بیرون
میلاد:ساناز جون مرسی ک اومدی
ستین:میلاد(بلند)
دوتاشون برگشتن سمت من
میلاد:ستین!!!!!
ساناز:خدشه؟!
میلاد ی سر تکون داد ساناز اومد طرفم
ساناز:سلام من دختر خاله ی میلادم اسمم سانازه روانشناسم میلاد هر از گاهی بهم زنگ میزنع میام ب درد و دلاش گوش میدم
ستین:من ازت خاستم معرفی کنی خدتو ؟!
ساناز:دیشب تا صب اسم تو بود البته از زمانی ک میلاد اومده اینجا اسم توهم هست بیا داخل چرا اینجا وایستادی ؟!
میلاد:ستین بفرما داخل
ویوی سودا
بعد اینک فهمیدیم رسیده و حالش خوبه خیالمون راحت شد
مهرداد:خب دیگ من برم ببخشید مزاحم شدم
بعد رفتن مهرداد انگار رهام و امیر دنبال فرصت بودن ک تنا بشن
رهام:خوب خانوما کی قراره اجازه بدین بیایم خاستگاری؟!
امیر:آیی قربون دهنت برم ک داداش حرف دلمو زدی ج بدین دیگ ن اینطوری نمیشه باید توله سگه خدمو بگیرم دو کلمه حرف حساب باهاش بزنم
یهو دستشو انداخت دور کمرم منو چسپوند ب خدش
سودا:داری چیکار میکنی خنگ؟!
رهام هم جو گرفت سادیا رو بلند کرد و بغلش گرفت
رهام:خب اینم توله سگه من ما رفتیم
سادیا:بزارم زمین رهام میزنمتا گفتم بزارم زمین
درحالی ک سادیا داشت دست و پا میزد رهام گذاشتش روی اوپن آشپزخونه و سخت گرفتش
امیر:کی ماله من میشی خب؟!
سودا:وقته گله نی دیوونه ولم کن عه
رهام:انگار حرف حساب حالیشون نمیشه این دوتا خاهر
امیر:درسته داداشم چ کنیم ؟!
سودا:ای بابا بزارین ستین برگرده بیاین خاستگاری دیوونم کردینا ولم کن گفتم خریا
امیر:نوچ باید تنبیه کوچولو در نظر بگیرم مثلا بوسیدن اولین بوسه خوبه نه رهام؟
رهام:عالیع منم توی همین فکر بود خب شروع کنیم
سودا:بهم نزدیک شی بلاهی...
امیر شروع کرد ب بوسیدنه لبام هرچی زور میزدم ولکن نبود رهام هم سخت سادیا رو گرفت
رهام:وا ببین ما چ چقد عقبیم اولین بوسه اشون و دارن انجام میدن ما چی ؟!
سادیا:اون چشاتو در میارما
همونطور ک سادیا روی اوپن بود رهام دستشو انداخت دور کمر سادیا بغلش گرفت و شروع کرد ب بوسیدنش
ویوی ستین
وارد خونه شدم با ساناز روی مبل کنار هم نشستیم
میلاد:میدونم قهوه میخوری قهوه ساز دارم ولی بلد نیستم ازش استفاده کنم ستین میایی یادم بدی
۱.۵k
۲۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.