شروع بی پایان
پارت ۱۱
بعد چند مین جدا شد چشماش به چشمام افتاد خیلی خوشگل بود ،گوشیش زنگ خورد جواب داد تهیونگ بود گفت بیاین گفت باشه پا شدیم بریم که چند نفر اومدن دورمون جمع شدن +ا ا اینا کین یونگی:حرف نزن. یکی از پسرا:به به اقای مین یونگی. یونگی :کاری نکن کاری کنم هر کاری کنی نتونی کاریش کنی. بانیشخنده. (کرمم گرفت😂)
وایستاد جلوم از. پشت یه اسلحا داد دستم و اروم در گوشم گفت یونگی:بدو برو پیش بچه ها اگه کسی جلوت وایستاد با با این بزنش زوددد. به دور و بر نگاه کردم یه جا پیدا کردم خلوت باشه زون دویید و فرار کردم رفتم پیش بچه ها کوکی:چت شده یونگی کو؟. محاصرمون کردن یونگی اینو داد دستم گفت فرار کن. هوپ:اونا بودن پس! _بدویید. تارسیدیم پیش یونگی دیدیم که~~~~
بعد چند مین جدا شد چشماش به چشمام افتاد خیلی خوشگل بود ،گوشیش زنگ خورد جواب داد تهیونگ بود گفت بیاین گفت باشه پا شدیم بریم که چند نفر اومدن دورمون جمع شدن +ا ا اینا کین یونگی:حرف نزن. یکی از پسرا:به به اقای مین یونگی. یونگی :کاری نکن کاری کنم هر کاری کنی نتونی کاریش کنی. بانیشخنده. (کرمم گرفت😂)
وایستاد جلوم از. پشت یه اسلحا داد دستم و اروم در گوشم گفت یونگی:بدو برو پیش بچه ها اگه کسی جلوت وایستاد با با این بزنش زوددد. به دور و بر نگاه کردم یه جا پیدا کردم خلوت باشه زون دویید و فرار کردم رفتم پیش بچه ها کوکی:چت شده یونگی کو؟. محاصرمون کردن یونگی اینو داد دستم گفت فرار کن. هوپ:اونا بودن پس! _بدویید. تارسیدیم پیش یونگی دیدیم که~~~~
۳.۷k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۲