زندگی مخفی پارت سی چهار بخش دوم (استایل ها توی پست هستن)
تهیونگ:خب پس بیا بریم
کوک:اوکی
........توی اتاق تهیونگ........
تهیونگ:خب اینجا دوتا تخت هست اینوریه مال منه
کوک:ممنون ولی من عااا من ...خب لباس ندارم و اینکه آره دیگه همین
تهیونگ رفت سمت کمدش و یه لباس لش یاسی و یه شلوار سرمه ای تیره آورد بیرون:اوکی بیا ببین اینو بپوش امیدوارم اندازت بشه و من برم بیرون یه سرو گوشی آب بدم و بیام
کوک:ممنونم ته یونگ
درو باز کرد و رفت و درو پشت سرش بست
کوک:وای ف..اک ایت
چرا ضربان قلبم تند تند میزننهههه
چرا جلوش نفسم تنگ میشه و نمیتونم حرف بزنم
اسم این حس فا....کی چیههه
و سوال مهم اینجاست چرا من دارم با خودم حرف میزنم ؟؟؟
...........دید تهیونگ..........
از اتاق رفتم بیرون نفس راحتی کشیدم
چرا جلوی اون پسره نمیتونم راحت باشممممم
ای خدا
مگه من چه مرگم شدههه
این حسو تا حالا تجربه نکردممم
رزی:اوپا بیا ببین این چه گندی به موهام زدههه
تهیونگ:چیکار میکنید؟
جیسو:به زور راضیش کردم موهاشو رنگ کنم دوساله بلونده الان سشوار که بکشم عالی میشه
تهیونگ :دو رنگه؟؟
جیسو:آره صورتی و مشکی
تهیونگ:دونسنگ خیلی قشنگههههه
جیمین عاشقش میشه
رزی:واقعا
تهیونگ:آره عزیزم حالا هم بزار کار موهاتو تموم کنه اوکی
رزی خودشو جمع کرد و با صدای نازک و کیوت گفت:باسهه (باشه)
جیسو:تهیونگ بیا
تهیونگ:جانم نونا
جیسو: اتفاقی افتاده اینقدر نگرانی و استرس داری
ته یونگ:کارت تموم شد باهم حرف بزنیم اوکی
جیسو:باشه حالا برو تو اتاقت جونگ کوک رو تنها نذار
تهیونگ:باشه و ممنون
رفتم دم در اتاق آروم در زدم
کوک:بیا تو
درو باز کردم
وای چقدر بهش میومد
الان دقت کردم روی لبش پرسرینگ داره چقدر کیوته
شبیه خرگوشا داره میخنده
وای من دارم به چی فکر میکنم
تهیونگ: چقدر بهت میاد و خوبیش اینه که اندازته
کوک:آره فکر نمیکردم
خب الان چیکار کنیم من خوابن نمیاد
تهیونگ:آماده هستی که تو رو به دوئل دعوت کنم
کوک:دوئل چی؟
تهیونگ:بالشت بازی
و بالشتمو آروم روی پاش کوبیدم
کوک:عه پس قبوله
داشتیم بازی میکردیم
صدای خنده هامون کل اتاقو گرفته بود
وقتی میخنده انگار تو قلبم آتیش بازیه
.................
کوک:اوکی
........توی اتاق تهیونگ........
تهیونگ:خب اینجا دوتا تخت هست اینوریه مال منه
کوک:ممنون ولی من عااا من ...خب لباس ندارم و اینکه آره دیگه همین
تهیونگ رفت سمت کمدش و یه لباس لش یاسی و یه شلوار سرمه ای تیره آورد بیرون:اوکی بیا ببین اینو بپوش امیدوارم اندازت بشه و من برم بیرون یه سرو گوشی آب بدم و بیام
کوک:ممنونم ته یونگ
درو باز کرد و رفت و درو پشت سرش بست
کوک:وای ف..اک ایت
چرا ضربان قلبم تند تند میزننهههه
چرا جلوش نفسم تنگ میشه و نمیتونم حرف بزنم
اسم این حس فا....کی چیههه
و سوال مهم اینجاست چرا من دارم با خودم حرف میزنم ؟؟؟
...........دید تهیونگ..........
از اتاق رفتم بیرون نفس راحتی کشیدم
چرا جلوی اون پسره نمیتونم راحت باشممممم
ای خدا
مگه من چه مرگم شدههه
این حسو تا حالا تجربه نکردممم
رزی:اوپا بیا ببین این چه گندی به موهام زدههه
تهیونگ:چیکار میکنید؟
جیسو:به زور راضیش کردم موهاشو رنگ کنم دوساله بلونده الان سشوار که بکشم عالی میشه
تهیونگ :دو رنگه؟؟
جیسو:آره صورتی و مشکی
تهیونگ:دونسنگ خیلی قشنگههههه
جیمین عاشقش میشه
رزی:واقعا
تهیونگ:آره عزیزم حالا هم بزار کار موهاتو تموم کنه اوکی
رزی خودشو جمع کرد و با صدای نازک و کیوت گفت:باسهه (باشه)
جیسو:تهیونگ بیا
تهیونگ:جانم نونا
جیسو: اتفاقی افتاده اینقدر نگرانی و استرس داری
ته یونگ:کارت تموم شد باهم حرف بزنیم اوکی
جیسو:باشه حالا برو تو اتاقت جونگ کوک رو تنها نذار
تهیونگ:باشه و ممنون
رفتم دم در اتاق آروم در زدم
کوک:بیا تو
درو باز کردم
وای چقدر بهش میومد
الان دقت کردم روی لبش پرسرینگ داره چقدر کیوته
شبیه خرگوشا داره میخنده
وای من دارم به چی فکر میکنم
تهیونگ: چقدر بهت میاد و خوبیش اینه که اندازته
کوک:آره فکر نمیکردم
خب الان چیکار کنیم من خوابن نمیاد
تهیونگ:آماده هستی که تو رو به دوئل دعوت کنم
کوک:دوئل چی؟
تهیونگ:بالشت بازی
و بالشتمو آروم روی پاش کوبیدم
کوک:عه پس قبوله
داشتیم بازی میکردیم
صدای خنده هامون کل اتاقو گرفته بود
وقتی میخنده انگار تو قلبم آتیش بازیه
.................
۲.۶k
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.