part 7
_تهیونگ کارای کُشتنتو انجام میده
جونگکوک نگاهی به تهیونگ انداخت که دستاش رو تکیهگاه بدنش کرده بود.چرا اون مرد همش ساکت یه گوشه مینشست و جیمین به نمایندگیش حرف میزد؟
جونگهی هنوزم دستشو ول نکرده بود_مشکلش چیه؟نکنه شمام ازش خوشتون اومده؟
جونگهی ابرو بالا انداخت و جیمین خیره به دستاشون لب زد_فضولیش به تو نیومده...اگه دیکتو سالم میخوای ولش کن
جونگهی با حرص دست کوک رو ول کرد و از اونجا بود شد.جیمین هم نگاه سرسری بهش انداخت و با قدمای آرومی رفت.جونگکوک به مچ دستش که قرمز شده بود نگاهی انداخت.البته اونقدر هم فشارش نداده بود،فقط جونگکوک خیلی سفید بود..
دوباره به تهیونگ نگاه کرد؛اون مرد برخلاف چهرهی سردش،انگار که مهربون بود.ولی اون بر این حقیقت که فقط با اون اینجوری بود آگاه نبود!
~~
_چت شده؟چرا گفتی جونگهی رو ازش دور کنم؟...تو که میدونی جونگهی همیشه یه هوسباز کثیف بوده
سکوت تهیونگ،جوابی بود که دریافت کرد.سری تکون داد؛پس قرار نبود بهش جواب بده.
_همگی،شام حاضره
جیمین با صدای جونگکوک،همراه تهیونگ سر میز رفتن.
_اوممم،دستپخت این پسر از زنمم بهتره
جونگکوک لبخند کمرنگی به اون مرد زد و درحالی که همه مشغول غذا خوردن بودن تهیونگ گفت_شنیدم یکی خرید و فروش مواد مخدر انجام داده..کیه؟
یونسو پوزخندی زد _از ما میپرسی؟ما که این همه وقت باهم بودیم...اما
سرشو سمت جونگکوک چرخوند و مشکوک نگاهش کرد که جونگکوک اول متوجه نشد ولی بعد از اینکه منظورشو گرفت تعجب کرد_من؟!
سرشو به چپ و راست تکون داد_نه..م..من یه همچین کاری نکردم
چشماشو به تهیونگ داد و متوجه شد که داشته از گوشه چشم نگاهش میکرده.بازم سرشو تکون داد_من نکردم
تهیونگ چشماشو بین افراد دیگه چرخوند_اعتراف کنید،کی بوده؟
یونسو با ابروهای بالا رفته به تهیونگ نگاه کرد_از کجا باید بدونیم این پسره انجام نداده؟
تهیونگ چشمای خشکش رو به یونسو دوخت_از کجا معلوم خودت نبودی یونسو؟
یونسو پوزخند ناباوری زد_چی؟
_به جای اینکه انکار کنی که تو نبودی اصرار داری یکی دیگه بوده.میخوای گردنِ یکی دیگه بندازی تا کسی نفهمه؟
یونسو با پوزخند جواب داد_خودت خوب میدونی من نبودم کیم تهیونگ
تهیونگ هم ابرو بالا انداخت_از کجا بدونم؟
یونسو عصبانی بهش خیره شد و تهیونگ چشماش رو گرفت و به پشتی صندلی تکیه داد_بهتره قبل از اینکه خودم بفهمم خودش اعتراف کنه
از روی صندلی بلند شد و کمی روی میز خم شد.چشمای بُرَندهش رو بین اون سیزده نفر چرخوند_میدونین که چیزی از چشمم دور نمیمونه
نگاهشو به یونسو داد و بعد از اینکه کمرشو راست کرد و به سمت تخت رفت.
جونگکوک نگاهی به تهیونگ انداخت که دستاش رو تکیهگاه بدنش کرده بود.چرا اون مرد همش ساکت یه گوشه مینشست و جیمین به نمایندگیش حرف میزد؟
جونگهی هنوزم دستشو ول نکرده بود_مشکلش چیه؟نکنه شمام ازش خوشتون اومده؟
جونگهی ابرو بالا انداخت و جیمین خیره به دستاشون لب زد_فضولیش به تو نیومده...اگه دیکتو سالم میخوای ولش کن
جونگهی با حرص دست کوک رو ول کرد و از اونجا بود شد.جیمین هم نگاه سرسری بهش انداخت و با قدمای آرومی رفت.جونگکوک به مچ دستش که قرمز شده بود نگاهی انداخت.البته اونقدر هم فشارش نداده بود،فقط جونگکوک خیلی سفید بود..
دوباره به تهیونگ نگاه کرد؛اون مرد برخلاف چهرهی سردش،انگار که مهربون بود.ولی اون بر این حقیقت که فقط با اون اینجوری بود آگاه نبود!
~~
_چت شده؟چرا گفتی جونگهی رو ازش دور کنم؟...تو که میدونی جونگهی همیشه یه هوسباز کثیف بوده
سکوت تهیونگ،جوابی بود که دریافت کرد.سری تکون داد؛پس قرار نبود بهش جواب بده.
_همگی،شام حاضره
جیمین با صدای جونگکوک،همراه تهیونگ سر میز رفتن.
_اوممم،دستپخت این پسر از زنمم بهتره
جونگکوک لبخند کمرنگی به اون مرد زد و درحالی که همه مشغول غذا خوردن بودن تهیونگ گفت_شنیدم یکی خرید و فروش مواد مخدر انجام داده..کیه؟
یونسو پوزخندی زد _از ما میپرسی؟ما که این همه وقت باهم بودیم...اما
سرشو سمت جونگکوک چرخوند و مشکوک نگاهش کرد که جونگکوک اول متوجه نشد ولی بعد از اینکه منظورشو گرفت تعجب کرد_من؟!
سرشو به چپ و راست تکون داد_نه..م..من یه همچین کاری نکردم
چشماشو به تهیونگ داد و متوجه شد که داشته از گوشه چشم نگاهش میکرده.بازم سرشو تکون داد_من نکردم
تهیونگ چشماشو بین افراد دیگه چرخوند_اعتراف کنید،کی بوده؟
یونسو با ابروهای بالا رفته به تهیونگ نگاه کرد_از کجا باید بدونیم این پسره انجام نداده؟
تهیونگ چشمای خشکش رو به یونسو دوخت_از کجا معلوم خودت نبودی یونسو؟
یونسو پوزخند ناباوری زد_چی؟
_به جای اینکه انکار کنی که تو نبودی اصرار داری یکی دیگه بوده.میخوای گردنِ یکی دیگه بندازی تا کسی نفهمه؟
یونسو با پوزخند جواب داد_خودت خوب میدونی من نبودم کیم تهیونگ
تهیونگ هم ابرو بالا انداخت_از کجا بدونم؟
یونسو عصبانی بهش خیره شد و تهیونگ چشماش رو گرفت و به پشتی صندلی تکیه داد_بهتره قبل از اینکه خودم بفهمم خودش اعتراف کنه
از روی صندلی بلند شد و کمی روی میز خم شد.چشمای بُرَندهش رو بین اون سیزده نفر چرخوند_میدونین که چیزی از چشمم دور نمیمونه
نگاهشو به یونسو داد و بعد از اینکه کمرشو راست کرد و به سمت تخت رفت.
۲۳۳
۲۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.