پارت جدید فیک جونگ کوک ( سرنوشت من ) پارت 31
جونکوک: ا/ت چی شده دلت درد میکنه تو: کوک چرا انقدر خنگ بازی در میاری خوب اره دیگه بچه داره میاد کوک: الان میریم با صدا گریه میکردی کوکی بغلت کرد و هی میبوسیدت سوار ماشین شدی و رفتیم بیمارستان بعد چند دقیقه عمل تموم شود دکتر اومد بیرون که کوک رفت به طرفش کوک:چی شد خانم دکتر دکتر : اقای جئون همسرتون خیلی قوی بودن افرین معلومه مراقبشون بودین یه پسر کوچولویه ناز براتون اورده اصلا ببینینش دلت دیگه دختر نمی خواد کوک : اینجوری ازش تعریف میکنی فکر میکنه اون خوشگله من زشتم دکتر : شما که جایه خود رو دارین چند دقیقه دیگه میتونین تو اتاقشون ببینیشون کوک: خیلی ممنون تورو بردن تو اتاق کمرت به شدت درد میکرد دیگه گریت گرفته بود کوک اومدتو و یه لبخنده گوشاد زده بود اومد طرفت تو: کوک خدا بگم چی کارت نکنه هی میگی بچه دارم میمرم خیلی درد داره کوک : خوب میشی انگار یه پسر کوچولو خشگل اومد تو زندگیمون چون دکتر روش کراش زده بود خندت گرفت تو : کوکی نخندونم دلم درد میکنه کوک اومد حرف بزنه که
صدایه باز شدن در اومد پرستار : بفرمایید پسر کوچولویه خوشگله تون رو بگیرین اقای جئون شما بیاین ببینینش تا منم همسرتون رو بیارم بالا که به اقا کوچولوتون شیر بده تو: اَه حالم از این کار بهم میخوره میشه شیر خوشک بدین کوک قیافش جدی شد پرستار : نه عزیزم بچه باید شیر مادرش رو بخوره یا دفعه در باز شد و کل فامیلتون اومد تو پرستار : هی اروم الان بچه بیدارن میشه همه با هم : وای خدایه من چه پسر خوشگلی انگار جونکوک و ا/ت روکپی کردن پرستار :میشه برید بیرون بچه تون می خواد از سینه های مامانش شیر بخوره نشسته بودی رویه تخت پرستار بچه رو داد دستت ازش هنوز خوشت نمی اومد نگاهش کردی که یه دفعه گفتی:خدایه من چقدر جیگره کوک: بیا دیدی گفتم بچه خوبه هی میگی من بدم میاد می خواستی بهش شیر هم ندی تو: من غلط بکنم به کوکی کوچولو شیر ندم پرستار :اقای جئون لطفا کمک کنید که شیر بدن کوکی اومد دکمه لباست رو باز کرد و سینه ا/ت رو از تو سوتین در اورد و گذاشت توی دهنه کوچولوتون مک های مهکمی میزد با لبخند بهش نگاه میکردی خیلی کیوت بود چشماش کاملا شکله چمای تو بود دماغو دهنش کپی یه جونکوک بود کوک: نگاه کن قسمتی که فقط ماله منه رو کردی تو دهنش تو : حسودی نکن اقای جئون
کوک: حالا برای بچه دومم که دختره نشونت میدم تو : هی یکی بسه من دیگه نمی خوام درد بکشم ووو.... کوک :باشه بابا اصلا پسر خودت بچه دیگه خوابش برده بود پنج روز بعد مرخصت کردن رفتین سوار ماشین شدین دلت خیلی درد میکرد بخیه هات رو کشیده بودی تو ماشین بچه رو روی صندلی کودک ماشین گذاشته بودی تا اینکه خوابیت برد وقتی چشم هات رو باز کردی دیدی که ...
صدایه باز شدن در اومد پرستار : بفرمایید پسر کوچولویه خوشگله تون رو بگیرین اقای جئون شما بیاین ببینینش تا منم همسرتون رو بیارم بالا که به اقا کوچولوتون شیر بده تو: اَه حالم از این کار بهم میخوره میشه شیر خوشک بدین کوک قیافش جدی شد پرستار : نه عزیزم بچه باید شیر مادرش رو بخوره یا دفعه در باز شد و کل فامیلتون اومد تو پرستار : هی اروم الان بچه بیدارن میشه همه با هم : وای خدایه من چه پسر خوشگلی انگار جونکوک و ا/ت روکپی کردن پرستار :میشه برید بیرون بچه تون می خواد از سینه های مامانش شیر بخوره نشسته بودی رویه تخت پرستار بچه رو داد دستت ازش هنوز خوشت نمی اومد نگاهش کردی که یه دفعه گفتی:خدایه من چقدر جیگره کوک: بیا دیدی گفتم بچه خوبه هی میگی من بدم میاد می خواستی بهش شیر هم ندی تو: من غلط بکنم به کوکی کوچولو شیر ندم پرستار :اقای جئون لطفا کمک کنید که شیر بدن کوکی اومد دکمه لباست رو باز کرد و سینه ا/ت رو از تو سوتین در اورد و گذاشت توی دهنه کوچولوتون مک های مهکمی میزد با لبخند بهش نگاه میکردی خیلی کیوت بود چشماش کاملا شکله چمای تو بود دماغو دهنش کپی یه جونکوک بود کوک: نگاه کن قسمتی که فقط ماله منه رو کردی تو دهنش تو : حسودی نکن اقای جئون
کوک: حالا برای بچه دومم که دختره نشونت میدم تو : هی یکی بسه من دیگه نمی خوام درد بکشم ووو.... کوک :باشه بابا اصلا پسر خودت بچه دیگه خوابش برده بود پنج روز بعد مرخصت کردن رفتین سوار ماشین شدین دلت خیلی درد میکرد بخیه هات رو کشیده بودی تو ماشین بچه رو روی صندلی کودک ماشین گذاشته بودی تا اینکه خوابیت برد وقتی چشم هات رو باز کردی دیدی که ...
۱۲.۲k
۱۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.