شروع راهی سخت!!!
شروع راهی سخت!!!
فرزند خورشید؛ملکه ی ماه...!
همچی درست از زور به دنیا اومدن اون دختر شروع شد
دختر امپراطور...امپراطور گوریو!
کیم ات فرزند کیم تهیونگ و جانگ داسام امپراطور و ملکه ی گوریو حالا داشت پاشو به این دنیا میزاشت
اما همه چیز طبق خواسته ی امپراطور پیش نرفته بود...!
درست با به دنیا اومدن ات همسر عزیز امپراطور از دنیا رفت!
اون روز شروع تمام بلایایی بود که سر ات میومد
امپراطور وقتی خبر مرگ همسرشو شنید به مرگ تنها دخترش راضی شد
تهیونگ:یـ...ینی...ینی چی اون مرده؟د...دا...داسام داسام نمباید بمیره...نه نه نباید بمیره نباید*کلمه های اخر با داد بود
یونهی«خواهر تهیونگ»:ا...امپراطور...اروم باشید لطفا اروم باشید خودتونو کنترل کنـ...
تهیومگ:چطوری اروم باشم ها چطوری؟تنها کسی که تو زندگیم عاشقش بودم بخاطر به دنیا اومدن اون لعنتی مرده چطور اروم باشم هااا؟
یونهی:رو به خدمتکارا:ما رو تنها بزارید
........
تهیونگ:اگه...اگه داسام مرده ات هم باید باهاش خاک بشه
یونهی:ا...امپراطور این چه حرفیه میزنید...اون دخترتونه شما الان ناراحتین برید...برید یکم استراحت کنید...لطفا یکم اروم باشید
تهیونگ:نمیتونم اروم باشم نمیتونم...من اون...من اون بچه رو بدون داسام نمیخوام*کلمه های اخرو با گریه و بی حالی میگه و از هوش میره
یونهی:امپراطور...امپراطور...امپراطورر*اخری با داد بود
ـــــــــــ
11سال بعد=
ات:مگه پدرم نگفت امروز میاد؟
یوهان:شاهدخت...حتمن مشکلی براشون پیش اومده لطفا بیاید تو بارون شدیده و شمام خیس شدید...خواهش میکنم بیاید
ات:نه،میخوام بمونم تا بیان
یوهان:اما بانو اگه یکم دیگه بمونید سرماخوردگی شدیدی میگیرید لطفا برگردید
ات:نه...نه میخوام بمونم
........
کوک:قربان...نمیخواید...نمیخواید برید پیششون؟واقعا اینهمه بی اهمیتی لازم نیست
تهیونگ:نه....اگه میدونستم قراره با به دنیا اومدن اون داسام بمیره هیچوقت نمیزاشتم به دنیا بیاد
کوک:تهیونگ!
تهیونگ:درست حرف بزن...مثل اینکه یادت رفته من امپراطورم؟
کوک:مـ...معذرت میخوام...اما...امپراطور...ازتون خواهش میکنم این...این یه بارو به دیدنش برید...
تهیونگ:بس کن...برمیگردم به اتاقم
کمک:اما...بـ...باشه
ادامه دارد...!
انچه در پارت بعد اتفاق خواهد افتاد...
کوک:یعنی جلسات مخفیانه برپا میکنن
ات:چـ...چی شده اینجا چه خبره؟
ته:امکان نداره که اون حسی به من داشته باشه...
شرایط برای پارت بعد:
5 لایک
10 کامنت
فرزند خورشید؛ملکه ی ماه...!
همچی درست از زور به دنیا اومدن اون دختر شروع شد
دختر امپراطور...امپراطور گوریو!
کیم ات فرزند کیم تهیونگ و جانگ داسام امپراطور و ملکه ی گوریو حالا داشت پاشو به این دنیا میزاشت
اما همه چیز طبق خواسته ی امپراطور پیش نرفته بود...!
درست با به دنیا اومدن ات همسر عزیز امپراطور از دنیا رفت!
اون روز شروع تمام بلایایی بود که سر ات میومد
امپراطور وقتی خبر مرگ همسرشو شنید به مرگ تنها دخترش راضی شد
تهیونگ:یـ...ینی...ینی چی اون مرده؟د...دا...داسام داسام نمباید بمیره...نه نه نباید بمیره نباید*کلمه های اخر با داد بود
یونهی«خواهر تهیونگ»:ا...امپراطور...اروم باشید لطفا اروم باشید خودتونو کنترل کنـ...
تهیومگ:چطوری اروم باشم ها چطوری؟تنها کسی که تو زندگیم عاشقش بودم بخاطر به دنیا اومدن اون لعنتی مرده چطور اروم باشم هااا؟
یونهی:رو به خدمتکارا:ما رو تنها بزارید
........
تهیونگ:اگه...اگه داسام مرده ات هم باید باهاش خاک بشه
یونهی:ا...امپراطور این چه حرفیه میزنید...اون دخترتونه شما الان ناراحتین برید...برید یکم استراحت کنید...لطفا یکم اروم باشید
تهیونگ:نمیتونم اروم باشم نمیتونم...من اون...من اون بچه رو بدون داسام نمیخوام*کلمه های اخرو با گریه و بی حالی میگه و از هوش میره
یونهی:امپراطور...امپراطور...امپراطورر*اخری با داد بود
ـــــــــــ
11سال بعد=
ات:مگه پدرم نگفت امروز میاد؟
یوهان:شاهدخت...حتمن مشکلی براشون پیش اومده لطفا بیاید تو بارون شدیده و شمام خیس شدید...خواهش میکنم بیاید
ات:نه،میخوام بمونم تا بیان
یوهان:اما بانو اگه یکم دیگه بمونید سرماخوردگی شدیدی میگیرید لطفا برگردید
ات:نه...نه میخوام بمونم
........
کوک:قربان...نمیخواید...نمیخواید برید پیششون؟واقعا اینهمه بی اهمیتی لازم نیست
تهیونگ:نه....اگه میدونستم قراره با به دنیا اومدن اون داسام بمیره هیچوقت نمیزاشتم به دنیا بیاد
کوک:تهیونگ!
تهیونگ:درست حرف بزن...مثل اینکه یادت رفته من امپراطورم؟
کوک:مـ...معذرت میخوام...اما...امپراطور...ازتون خواهش میکنم این...این یه بارو به دیدنش برید...
تهیونگ:بس کن...برمیگردم به اتاقم
کمک:اما...بـ...باشه
ادامه دارد...!
انچه در پارت بعد اتفاق خواهد افتاد...
کوک:یعنی جلسات مخفیانه برپا میکنن
ات:چـ...چی شده اینجا چه خبره؟
ته:امکان نداره که اون حسی به من داشته باشه...
شرایط برای پارت بعد:
5 لایک
10 کامنت
۲.۸k
۲۵ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.