Ma reine : ملکهِ من♥️👸
Ma reine : ملکهِمن♥️👸
رفتم جای پیش خدمت ها اخه اسامی مهمون هارو مینوشتن
فرزین:نگاه کنید بیبیند اسمی به نام بهدیس قنبری دارید(فامیلی بهدیس مال قبلن) (به انگلیسی میگه)
اقا: نه(به انگلیسی)
فرزین: الناز رحیمی؟(به انگلیسی)
اقا: بله داریم(به انگلیسی)
فرزین: شمارشون میدین؟(به انگلیسی)
اقا: بله
شمارشو بهم داد و بهش زنگ زدم
(الناز)
همنجور با مرتضی میرقصیدم ک گوشیم زنگ خورد جواب دادم و با صدای فرزین قلبم یهو ریخت چون سرصدا بود امدم بیرون
الناز: فرزین؟
فرزین: الناز تویی؟
الناز:اره خودمم
فرزین: کجایی؟
الناز: من دبی
فرزین: بهدیس پیش تویی؟
الناز: بهدیس؟ حالت خوبه؟ بهدیس که مرده پیش من چیکار میکنه
فرزین: میدونم تو انتالیا تو کلوب دیدمت یکی پیشت بود ک شبیه بهدیس بود
الناز: خیالاتی شدی بهدیس ک پیش من نیست
گوشی رو قطع کردم اصلا حالم دگرگون شد باید بهدیس چیزی نفهمه ک فرزین دیدتش و باید سریع به سپهر بگم یا با بهدیس زود ازدواج کنه یا ببرتش خارج
زنگ زدم به سپهر ک بیاد بیرون هول کرده بودم ک دیدم بهدیس هم باهاش امده
بهدیس: چیشده الناز؟
مرتضی:چرا رنگت پریده الناز؟
الناز:هیچی بریم هتل
سپهر: چرا؟
الناز: هیچی نمدونم حالم خوب نیست
مرتضی:باشه بریم
بهدیس: بزار برم کیفمو وردارم
دست بهدیس گرفتم
الناز:نه نرو
بهدیس: چرا؟ چته؟
الناز: سپهر میره میاره
به سپهر چشمک میزنه
سپهر:اره میرم میارم
(بهدیس)
رفتار الناز عجیب شده بود و یکم بهش مشکوک شده بودم رسیدیم هتل
الناز: من باید با سپهر تنهایی صحبت کنم
بهدیس:چرا؟
الناز: هیچی یک چیزی ک فقط باید بین منو سپهر باشه
بهدیس: باشه(باناراحتی)
راهمو کشیدم و رفتم تو اتاقم الناز هم همنجوری صدام میزد
رفتم جای پیش خدمت ها اخه اسامی مهمون هارو مینوشتن
فرزین:نگاه کنید بیبیند اسمی به نام بهدیس قنبری دارید(فامیلی بهدیس مال قبلن) (به انگلیسی میگه)
اقا: نه(به انگلیسی)
فرزین: الناز رحیمی؟(به انگلیسی)
اقا: بله داریم(به انگلیسی)
فرزین: شمارشون میدین؟(به انگلیسی)
اقا: بله
شمارشو بهم داد و بهش زنگ زدم
(الناز)
همنجور با مرتضی میرقصیدم ک گوشیم زنگ خورد جواب دادم و با صدای فرزین قلبم یهو ریخت چون سرصدا بود امدم بیرون
الناز: فرزین؟
فرزین: الناز تویی؟
الناز:اره خودمم
فرزین: کجایی؟
الناز: من دبی
فرزین: بهدیس پیش تویی؟
الناز: بهدیس؟ حالت خوبه؟ بهدیس که مرده پیش من چیکار میکنه
فرزین: میدونم تو انتالیا تو کلوب دیدمت یکی پیشت بود ک شبیه بهدیس بود
الناز: خیالاتی شدی بهدیس ک پیش من نیست
گوشی رو قطع کردم اصلا حالم دگرگون شد باید بهدیس چیزی نفهمه ک فرزین دیدتش و باید سریع به سپهر بگم یا با بهدیس زود ازدواج کنه یا ببرتش خارج
زنگ زدم به سپهر ک بیاد بیرون هول کرده بودم ک دیدم بهدیس هم باهاش امده
بهدیس: چیشده الناز؟
مرتضی:چرا رنگت پریده الناز؟
الناز:هیچی بریم هتل
سپهر: چرا؟
الناز: هیچی نمدونم حالم خوب نیست
مرتضی:باشه بریم
بهدیس: بزار برم کیفمو وردارم
دست بهدیس گرفتم
الناز:نه نرو
بهدیس: چرا؟ چته؟
الناز: سپهر میره میاره
به سپهر چشمک میزنه
سپهر:اره میرم میارم
(بهدیس)
رفتار الناز عجیب شده بود و یکم بهش مشکوک شده بودم رسیدیم هتل
الناز: من باید با سپهر تنهایی صحبت کنم
بهدیس:چرا؟
الناز: هیچی یک چیزی ک فقط باید بین منو سپهر باشه
بهدیس: باشه(باناراحتی)
راهمو کشیدم و رفتم تو اتاقم الناز هم همنجوری صدام میزد
۱۲.۴k
۰۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.