عملیات هک کردن عشق موفق آمیز بود!
عملیاتهک کردن عشق موفق آمیز بود!
پارت۹:
ویوا.ت:
این پسره خیلی بیشوره ایشش انگار برده گرفتهه خب یه دفعه بگو زندگی نکن دیگه ایششش
۱ ماه گذشت
حرف خاصی نمیزدیم و مهمونی مافیاها هم افتاد واسه فردای امشب
خب اینم نمیزاره من برم خرید چه غلطی کنم
لنااا کجایی رفتی با یونگی جونت اره؟ اوپامو گرفتی(گریه الکی کیوت)
همینجوریتواون اتاقمخفیهمشغول غرزدنبودم کهیهوصدایبلندتقِیشنیدم.
سریعرفتمازتوسوراخدرنگاهکنمودیدم رقیبمافیایی جونگکوک اومدهو باهاش درگیر شده
تقریبا نیم ساعت گذشت که رفتم بیرون و دیدم که جونگکوک زخمی شده و بیهوش شده ولی تونست جانگ و شکست بده
بغض بدی گلومو چنگ میزد من که دوسش نداشتم پس چرا واسش بغض کردم
تو پهلوش تیر خورده بود، دست پاچه شدم و سریع رفتم به اجوما بگم زنگ بزنه دکتر جونگکک رفتم پایین و دیدم اجوما هم حالش بد شده
همونجا زدم زیر گریه
ا.ت:اجوماااا هقق چیشدهه
اجوما:دخترم به خاطر شُکیه که وارد شده،میتونی قرص قلبم و بدی؟
ا.ت:اینه؟
اجوما:آره دخترم
ا.ت:اجوماهق شماره دکتر جونگکوکهق کیه؟
اجوما:دخترم گریه نکن برو تو دفترچه بقل تلفن خونه نوشته منم میرم جونگکوک و ببینم
رفتم و زنگ زدم به دکترش
ا.ت:الو؟
جیمین:بله؟
ا.ت:سلام من مین ا.تهق همسر جونگکوک هستم لطفاهق خودتون و زود برسونین جونگکوک تیر خوردههق(صدایلرزونونگران)
جیمین:چشم الان خودم و میرسونم نگران نباشین جونگکوک چند بار تیر خورده چیزیش نمیشه
تلفن و قطع کردم و ۱۵ مین بعد دکتر جونگوک اومد
جیمبن:سلام من پارک جیمین هستم دوست و دکتر کوک
ا.ت:اوه سلام بفرمایید(صدای لرزون)
پایان ویو ا.ت
ویو جونگکوک:
این جانگ عوضی دست بردار نیست باهاش درگیر شدم ولی تونستم شکستش بدم که یهو دیگه هیچی نفهمیدم و..
۲ساعت بعد:
چشمام و اروم باز کردم که دیدم جین بالاسرمه
جیمین:بچه جون میدونی چند نفر و نگران کردی؟
جونگکوک:یعنی چی چندنفر؟(صدای گرفته)
جیمین:اجوما،من،ا.ت
جونگکوک:ا.ت؟ جدی؟
جیمین:مگه زن و شوهر نیستین خب پس طبیعیه
جونگکوک:چرا ولی این ازدواج تجاریه
جیمین:او متاسفم،ولی گریه میکرد و صداش لرزون و نگران بود..
از تخت بلند شدم که جیمین گفت
جیمین:کجا میری هنوز کامل خوب نشدی
جونگکوک:میرم به ا.ت سر بزنم کجاس؟
جیمین:بیرونه
رفتم دیدم رو مبل کنار اتاق خیلی کیوت خوابیده
براید استایل بقلش کردم و گذاشتمش رو تخت
جیمین:عه به به دوتاپرنده یعاشق
جونگکوک: عه هیونگگگ فقط دلم واسش سوخت کیوت خوابیده بود
جیمین: باشه منم باور کردم،ولی قدر این دختر و بدون بد نگرانت شده بود شاید عاشقته..
باهمکاریلیا
ادامهدارد...
شرایطپارتبعد۱۳لایک
۱۷کامنت
پارت۹:
ویوا.ت:
این پسره خیلی بیشوره ایشش انگار برده گرفتهه خب یه دفعه بگو زندگی نکن دیگه ایششش
۱ ماه گذشت
حرف خاصی نمیزدیم و مهمونی مافیاها هم افتاد واسه فردای امشب
خب اینم نمیزاره من برم خرید چه غلطی کنم
لنااا کجایی رفتی با یونگی جونت اره؟ اوپامو گرفتی(گریه الکی کیوت)
همینجوریتواون اتاقمخفیهمشغول غرزدنبودم کهیهوصدایبلندتقِیشنیدم.
سریعرفتمازتوسوراخدرنگاهکنمودیدم رقیبمافیایی جونگکوک اومدهو باهاش درگیر شده
تقریبا نیم ساعت گذشت که رفتم بیرون و دیدم که جونگکوک زخمی شده و بیهوش شده ولی تونست جانگ و شکست بده
بغض بدی گلومو چنگ میزد من که دوسش نداشتم پس چرا واسش بغض کردم
تو پهلوش تیر خورده بود، دست پاچه شدم و سریع رفتم به اجوما بگم زنگ بزنه دکتر جونگکک رفتم پایین و دیدم اجوما هم حالش بد شده
همونجا زدم زیر گریه
ا.ت:اجوماااا هقق چیشدهه
اجوما:دخترم به خاطر شُکیه که وارد شده،میتونی قرص قلبم و بدی؟
ا.ت:اینه؟
اجوما:آره دخترم
ا.ت:اجوماهق شماره دکتر جونگکوکهق کیه؟
اجوما:دخترم گریه نکن برو تو دفترچه بقل تلفن خونه نوشته منم میرم جونگکوک و ببینم
رفتم و زنگ زدم به دکترش
ا.ت:الو؟
جیمین:بله؟
ا.ت:سلام من مین ا.تهق همسر جونگکوک هستم لطفاهق خودتون و زود برسونین جونگکوک تیر خوردههق(صدایلرزونونگران)
جیمین:چشم الان خودم و میرسونم نگران نباشین جونگکوک چند بار تیر خورده چیزیش نمیشه
تلفن و قطع کردم و ۱۵ مین بعد دکتر جونگوک اومد
جیمبن:سلام من پارک جیمین هستم دوست و دکتر کوک
ا.ت:اوه سلام بفرمایید(صدای لرزون)
پایان ویو ا.ت
ویو جونگکوک:
این جانگ عوضی دست بردار نیست باهاش درگیر شدم ولی تونستم شکستش بدم که یهو دیگه هیچی نفهمیدم و..
۲ساعت بعد:
چشمام و اروم باز کردم که دیدم جین بالاسرمه
جیمین:بچه جون میدونی چند نفر و نگران کردی؟
جونگکوک:یعنی چی چندنفر؟(صدای گرفته)
جیمین:اجوما،من،ا.ت
جونگکوک:ا.ت؟ جدی؟
جیمین:مگه زن و شوهر نیستین خب پس طبیعیه
جونگکوک:چرا ولی این ازدواج تجاریه
جیمین:او متاسفم،ولی گریه میکرد و صداش لرزون و نگران بود..
از تخت بلند شدم که جیمین گفت
جیمین:کجا میری هنوز کامل خوب نشدی
جونگکوک:میرم به ا.ت سر بزنم کجاس؟
جیمین:بیرونه
رفتم دیدم رو مبل کنار اتاق خیلی کیوت خوابیده
براید استایل بقلش کردم و گذاشتمش رو تخت
جیمین:عه به به دوتاپرنده یعاشق
جونگکوک: عه هیونگگگ فقط دلم واسش سوخت کیوت خوابیده بود
جیمین: باشه منم باور کردم،ولی قدر این دختر و بدون بد نگرانت شده بود شاید عاشقته..
باهمکاریلیا
ادامهدارد...
شرایطپارتبعد۱۳لایک
۱۷کامنت
۱.۹k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.