☆مرگ یا عشق☆ part⁶⁰
ا.ت:قبول نیسس*مث بچه سرتقا
کوک:بیا بریم
بعد باهم رفتیم غدامونو خوردیم و اتیش روشن کردیم نشستیم حرف میزدیم ک گوشی کوک زنگ خورد
کوک:الان میام
بعد چن مین اومد پیشمون
کوک:ا.ت ی دیقه میای
ا.ت:بااوش
رفتیم پیش درختا پسرا بهمون دید نداشتن
کوک:ا.ت باید یچیزی بهت بگم
ا.ت:بگو
کوک:بیا جدا شیم
ا.ت:چی؟چرا؟
کوک:من اصن دوست ندارم
ا.ت:چی؟
بغض ته گلومو گرفته بود داشت خفم میکرد
ا.ت:کوک چی میگی؟
کوک:من خواستم باهات باشم ک خوش بگذرونیم
ا.ت:......*اشک
اشکم تو چشمام حلقه شد و چکید
کوک:خدافظ
کوک رف منم هیچی نگفتم فقط اروم اشک میریختم
ویو جیمین
کوک اومد ولی ا.ت پیشش نبود اومدم بپرسم ک دیدم یچی میخواد بگه
کوک:من ی کاری واسم میش اونده دارم میرم خدافظ
بدون هیچ حرفی خدافظی کرد و رف
رفتم پیش ا.ت دیدم نشسته رو زمین داره گریه میکنه
جیمین:ا.ت چیشده ا.ت ا.ت
حرف نمیزد فقط اشک میریخت و بی صدا گریه میکرد
جیمین:ا.ت چیشد بهم بگو
بغلش کردم و موهاشو نوازش کردم ولی همچنان اشک میریخت
جیمین:ا.ت بگو چیشد بهم بگو؟کوک چیزی گف؟
دیدم خیلی اروم ی چیزی گف
ا.ت:جدا شدیم*اروم
کوک:بیا بریم
بعد باهم رفتیم غدامونو خوردیم و اتیش روشن کردیم نشستیم حرف میزدیم ک گوشی کوک زنگ خورد
کوک:الان میام
بعد چن مین اومد پیشمون
کوک:ا.ت ی دیقه میای
ا.ت:بااوش
رفتیم پیش درختا پسرا بهمون دید نداشتن
کوک:ا.ت باید یچیزی بهت بگم
ا.ت:بگو
کوک:بیا جدا شیم
ا.ت:چی؟چرا؟
کوک:من اصن دوست ندارم
ا.ت:چی؟
بغض ته گلومو گرفته بود داشت خفم میکرد
ا.ت:کوک چی میگی؟
کوک:من خواستم باهات باشم ک خوش بگذرونیم
ا.ت:......*اشک
اشکم تو چشمام حلقه شد و چکید
کوک:خدافظ
کوک رف منم هیچی نگفتم فقط اروم اشک میریختم
ویو جیمین
کوک اومد ولی ا.ت پیشش نبود اومدم بپرسم ک دیدم یچی میخواد بگه
کوک:من ی کاری واسم میش اونده دارم میرم خدافظ
بدون هیچ حرفی خدافظی کرد و رف
رفتم پیش ا.ت دیدم نشسته رو زمین داره گریه میکنه
جیمین:ا.ت چیشده ا.ت ا.ت
حرف نمیزد فقط اشک میریخت و بی صدا گریه میکرد
جیمین:ا.ت چیشد بهم بگو
بغلش کردم و موهاشو نوازش کردم ولی همچنان اشک میریخت
جیمین:ا.ت بگو چیشد بهم بگو؟کوک چیزی گف؟
دیدم خیلی اروم ی چیزی گف
ا.ت:جدا شدیم*اروم
۵.۶k
۱۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.