my step brother part 27
جیمین: رنگش عین گچ شده نکنه مرده
جونگ کوک: اتتتت *با داد*
و سریع رفت پیش ات
کوک: اتت اتتتت
ات و تکون میداد ولی ات تکون نمیخورد
کوک دستشو گذاشت رو رگ ات و گفت
کوک: میزنه
همه نفسای حبس شدشونُ بیرون فرستادن
جیم: ات حالت خوبه
ات به جنازع مرده زل زده بود و گفت
ات: مر....مرد..ده
بقیه که تازه حواشون به جنازه جمع شده بود سمتش رفتن
نامجون: مرده
ات: مط....مطمئن.نی😰😨🥺
نامجون: کلی خون از دست داده زنده میموند جای تعجب داشت
شوگا : چه اتفاقی افتاده بود
ات: 😭
ات: من میتر.سسم
جونگ کوک همون بقل همیشگی کردش و اتم پاهاشو دور کمر کوک و دستاشو دور گردنش حلقه کرد
ات: هق کو...کوک
کوک: بهش فک نکن
ات: مثل اون شدممممم😱*سریع با ترس خودشو محکم تر کوک و بقل کرد سرشو بیشتر بهش چسوبند*(بچه ها این ایموجی منظورم که همه میدونید ات خیلی ترسیده بود ولی این ایموجیه یجورایی سمه)
ات دستاشو رو گوشاش گذاشت و محکم تو خودش جمع شد و چسبید به کوک
ات: بیشتر بقلم کن کوک😭*گریه شدیدو ترس*
کوک ات و بیشتر به خودش چسبوند و گفت
کوک: اروم اون اینجا نیست باشه فقط من و توایم
ات: اون..اون اون اون خودش گفت خودش گفت کاری میکنه که شبیه اون بشمممممممم
کوک: اون اینجا نیست تو شبیه اون نمیشی
ات: ول..ولم.....نک...ن*با گریه شدید*
هوپی میخواست بره جلو که پاش رفت رو یه تیکه چوب چوب شکست
ات جیغغغ بلندی زد و از ترس بیهوش شد
ترسی که از بچگی تو وجودش بود ترسی مدتها حالش به خاطرش خوب نبود
اون ترس تو وجودش دوباره جوونه زده بود و خیلی سریع رشد کرده بود
*****
فعلا همین قد بمونه دستتون بمونه چون تولد یکی بود و.....
اون چند نفریم که واقعا حمایت میکردن یکیشون گفت به خاطر اونایی که حمایت میکنن بزار
این پارت و کم گذاشتم چون شرطا نرسید
ولی شاید شب بیشتر بزارم چون کم گذاشتم اینو. و کم گذاشتم چون کم حمایت کردین اونایی که میان میخونن بعد میرن بدون اینکه یه لایک کنن و انقد فک نمیکنن اونی که داره مینویسه داره زحمت میکشع.
جونگ کوک: اتتتت *با داد*
و سریع رفت پیش ات
کوک: اتت اتتتت
ات و تکون میداد ولی ات تکون نمیخورد
کوک دستشو گذاشت رو رگ ات و گفت
کوک: میزنه
همه نفسای حبس شدشونُ بیرون فرستادن
جیم: ات حالت خوبه
ات به جنازع مرده زل زده بود و گفت
ات: مر....مرد..ده
بقیه که تازه حواشون به جنازه جمع شده بود سمتش رفتن
نامجون: مرده
ات: مط....مطمئن.نی😰😨🥺
نامجون: کلی خون از دست داده زنده میموند جای تعجب داشت
شوگا : چه اتفاقی افتاده بود
ات: 😭
ات: من میتر.سسم
جونگ کوک همون بقل همیشگی کردش و اتم پاهاشو دور کمر کوک و دستاشو دور گردنش حلقه کرد
ات: هق کو...کوک
کوک: بهش فک نکن
ات: مثل اون شدممممم😱*سریع با ترس خودشو محکم تر کوک و بقل کرد سرشو بیشتر بهش چسوبند*(بچه ها این ایموجی منظورم که همه میدونید ات خیلی ترسیده بود ولی این ایموجیه یجورایی سمه)
ات دستاشو رو گوشاش گذاشت و محکم تو خودش جمع شد و چسبید به کوک
ات: بیشتر بقلم کن کوک😭*گریه شدیدو ترس*
کوک ات و بیشتر به خودش چسبوند و گفت
کوک: اروم اون اینجا نیست باشه فقط من و توایم
ات: اون..اون اون اون خودش گفت خودش گفت کاری میکنه که شبیه اون بشمممممممم
کوک: اون اینجا نیست تو شبیه اون نمیشی
ات: ول..ولم.....نک...ن*با گریه شدید*
هوپی میخواست بره جلو که پاش رفت رو یه تیکه چوب چوب شکست
ات جیغغغ بلندی زد و از ترس بیهوش شد
ترسی که از بچگی تو وجودش بود ترسی مدتها حالش به خاطرش خوب نبود
اون ترس تو وجودش دوباره جوونه زده بود و خیلی سریع رشد کرده بود
*****
فعلا همین قد بمونه دستتون بمونه چون تولد یکی بود و.....
اون چند نفریم که واقعا حمایت میکردن یکیشون گفت به خاطر اونایی که حمایت میکنن بزار
این پارت و کم گذاشتم چون شرطا نرسید
ولی شاید شب بیشتر بزارم چون کم گذاشتم اینو. و کم گذاشتم چون کم حمایت کردین اونایی که میان میخونن بعد میرن بدون اینکه یه لایک کنن و انقد فک نمیکنن اونی که داره مینویسه داره زحمت میکشع.
۴.۰k
۲۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.