سناریو🍷
توی کتاب خونه ی کالج نشسته بودیو کتاب میخوندی
دختری با جسه ی کوچولو ولی سرد و مغرور
توی کتاب خوندن غرق شدی که صدای بچه های گروه ورزشی بالا اومد
از صدای بلند متنفر بودی
منتظر بودی که هر چه سریع تر گورشونو گم کنن
کم کم داشتن میرفتن
که صندلی کناریت به عقب کشیده شد یه
پسر که مال گروه ورزشی بود کنارت نشست
گفت
"تو باید همون دختر باشی"
نگاهی عمیق بهش انداختی و گفتی
+ ما هم دیگه رو میشناسیم؟
دستی توی موهام کشید و بهم ریختشون
"تو خرخون کلاسمون هستی همه تورو میشناسن"
تو دستش رو پس زدی
+یاااا دیونه شدی ؟
لبخند ملیحی زد وگوشیشو به سمتت گرفت و گفت
"فکر کنم میتونم شماره ی یه دختر کوچولوی خرخون رو داشته باشم"
دختری با جسه ی کوچولو ولی سرد و مغرور
توی کتاب خوندن غرق شدی که صدای بچه های گروه ورزشی بالا اومد
از صدای بلند متنفر بودی
منتظر بودی که هر چه سریع تر گورشونو گم کنن
کم کم داشتن میرفتن
که صندلی کناریت به عقب کشیده شد یه
پسر که مال گروه ورزشی بود کنارت نشست
گفت
"تو باید همون دختر باشی"
نگاهی عمیق بهش انداختی و گفتی
+ ما هم دیگه رو میشناسیم؟
دستی توی موهام کشید و بهم ریختشون
"تو خرخون کلاسمون هستی همه تورو میشناسن"
تو دستش رو پس زدی
+یاااا دیونه شدی ؟
لبخند ملیحی زد وگوشیشو به سمتت گرفت و گفت
"فکر کنم میتونم شماره ی یه دختر کوچولوی خرخون رو داشته باشم"
۱۲.۱k
۰۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.