عشق طلسم شده من
عشقطلسم شده من
کیومری: صبح با در زدن های یه نفر از خواب بیدار شدم یونگییییییی برو باز کن
یونگی:تو برو
کیومری: پاشووو برووو
ی دفعه جفتمون ب هم لگد زدیم ک پرت شدیم پایین
کیومری: ملاجممم
یونگی: تو چرا انقدر زور دارییی
دوباره زنگ خونه خورد دست جفتمون روی تخت بود کله هامون بالا سریع رفتیم پایین درو باز کردیم ک دیدیدم ی دسته گب اندازه در بیرون
کیومری:جیغغغ این چیه
سان سو با مین یونگ باهم از پشت گل یکی از چپ یکی از راست اومد بیرون سلااام صبححح بخیر
کیومری: با دیدن سان سو خون توی بدنم خشک شد فککنم خودش هم فهمید چون مثل بچهآدم ایستاد سرش پایین بود
گل رو داد به مین یونگ و روی دوتا زانوش نشست
سان سو: هیچی وقت فکنمیکردم منه مغرور این کاروانجام بدم یونگی کیومری من معذرت میخوام برامتمامی کار هام میدونم ولی این دفعه مثل اوندفعه نیس باور کنید دیشب فهمیدم پدر و مادر از من متنفرم بودم
دیگه زدم زیر گریه نتونستم خودم رونگه دارم معذرت مبخوام ببخشیددد
کیومری: وقتی دیدم اونجوریه صدام رو خنده دار کردم کیومری من ببخش گگگ پاشو بینم بخشیدم گریه نکن نمیتونم ببینم گریه میکنی پاشو پاشو اشکال نداره
سان سو: واقعا بخشیدی؟
کیومری: اره بخشیدم
حالا هم بیاین تو
یونگی: مثل ماست ایستاده بودم تا تعجب داشتمنگاه میکردم واد فاخ
بچه ها اومدن تو ک دیدم سان سو و مین یونگ دست تو دستن
یونگی: نه بابا از کی تاحالااااا
مین یونگ خندید دیشب بهش گفتم دوسش دارم شما دوتا چی
یونگی خندید منم دیشب گفتم
مین یونگ جیغ زد رف طرف یونگییی مبارکههه
کیومری: از دستشویی اومدم بیرون دیدم مینیونگ مثل اسب اومد سمتم
مین یونگگگ: مبارکههه
جوری بغلم کره بود ک دوتا دستام چسبیده ب تنم همون جوری بلندم کرد
مین یونگ: منم دیشب ب سان سو گفتم دوست دارم
اینبار کیومری همون کارو کرد
پارت سی دو👻🐰
کیومری: صبح با در زدن های یه نفر از خواب بیدار شدم یونگییییییی برو باز کن
یونگی:تو برو
کیومری: پاشووو برووو
ی دفعه جفتمون ب هم لگد زدیم ک پرت شدیم پایین
کیومری: ملاجممم
یونگی: تو چرا انقدر زور دارییی
دوباره زنگ خونه خورد دست جفتمون روی تخت بود کله هامون بالا سریع رفتیم پایین درو باز کردیم ک دیدیدم ی دسته گب اندازه در بیرون
کیومری:جیغغغ این چیه
سان سو با مین یونگ باهم از پشت گل یکی از چپ یکی از راست اومد بیرون سلااام صبححح بخیر
کیومری: با دیدن سان سو خون توی بدنم خشک شد فککنم خودش هم فهمید چون مثل بچهآدم ایستاد سرش پایین بود
گل رو داد به مین یونگ و روی دوتا زانوش نشست
سان سو: هیچی وقت فکنمیکردم منه مغرور این کاروانجام بدم یونگی کیومری من معذرت میخوام برامتمامی کار هام میدونم ولی این دفعه مثل اوندفعه نیس باور کنید دیشب فهمیدم پدر و مادر از من متنفرم بودم
دیگه زدم زیر گریه نتونستم خودم رونگه دارم معذرت مبخوام ببخشیددد
کیومری: وقتی دیدم اونجوریه صدام رو خنده دار کردم کیومری من ببخش گگگ پاشو بینم بخشیدم گریه نکن نمیتونم ببینم گریه میکنی پاشو پاشو اشکال نداره
سان سو: واقعا بخشیدی؟
کیومری: اره بخشیدم
حالا هم بیاین تو
یونگی: مثل ماست ایستاده بودم تا تعجب داشتمنگاه میکردم واد فاخ
بچه ها اومدن تو ک دیدم سان سو و مین یونگ دست تو دستن
یونگی: نه بابا از کی تاحالااااا
مین یونگ خندید دیشب بهش گفتم دوسش دارم شما دوتا چی
یونگی خندید منم دیشب گفتم
مین یونگ جیغ زد رف طرف یونگییی مبارکههه
کیومری: از دستشویی اومدم بیرون دیدم مینیونگ مثل اسب اومد سمتم
مین یونگگگ: مبارکههه
جوری بغلم کره بود ک دوتا دستام چسبیده ب تنم همون جوری بلندم کرد
مین یونگ: منم دیشب ب سان سو گفتم دوست دارم
اینبار کیومری همون کارو کرد
پارت سی دو👻🐰
۲۸.۰k
۰۱ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.