وقتی مربیش بودی پارت ۱۰
خب ا.ت اماده ای بریم داخل
ا.ت: ددی من با تو جهنم هم میام
تهیونگ: دست ا.ت رو گرفتم و بوسیدم. وارد سالن شدیم همه دست میزدن. اعضا بودن. رئیس کمپانی هم بود. پدر و مادر ا.ت هم بودن.
عاقد: خانم کیم ا.ت شما حاضرین در غم و شادی، فقر و ثروت اقای کیم تهیونگ رو به عنوان همسر بپزیرین؟
ا.ت: بلههههههه
همه دیت زدن
عاقد: اقای کیم تهیونگ شما حاضرین در غم و شادی، فقر و ثروت خانم کیم ات رو به عنوان همسر بپزیرین؟
تهیونگ: بلهههههه
همه دوباره دست زدن
عاقد: من شمارو زن و شوهر اعلام میکنم. حالا میتونید همدیگه رو ببوسین.(عاقد هم چه قدر مثبته 😂😅 ) تهیونگ: رفتم سمت ا.ت کمرشو گرفتم لبامو گذاشتم روی لباش اونم دستشو دور گردنم حلقه کرد بعد پنج دقیقه از هم جدا شدیم دست تو دست از سالن خارج شدیم.
دم در ازمون کلی عکس گرفتن.
سوار ماشین شدیم و رسیدیم خونه رفتیم تو اتاق.
ا.ت: عشقم..... میشه زیپ لباسم رو باز کنی؟
تهیونگ: باشه
زیپ لباسشو دادم پایین.
چرخید سمتم دستشو دور گردنم حلقه کرد روی پنجه ی پاهاش وایستاد و لبامو بوسید. چون ازم کوتاه تر بود کمرشو گرفتمو با لا اوردمش هنوز هیچی نشده بود که یهو ا.ت حالش بهم خورد
تهیونگ: عزیرم حالت خوبه؟
ا.ت: اره خوبم.
تهیونگ: بیا لباساتو عوض کن و بگیریم بخوابیم.
ا.ت: باشه
......................
ا.ت: ددی من با تو جهنم هم میام
تهیونگ: دست ا.ت رو گرفتم و بوسیدم. وارد سالن شدیم همه دست میزدن. اعضا بودن. رئیس کمپانی هم بود. پدر و مادر ا.ت هم بودن.
عاقد: خانم کیم ا.ت شما حاضرین در غم و شادی، فقر و ثروت اقای کیم تهیونگ رو به عنوان همسر بپزیرین؟
ا.ت: بلههههههه
همه دیت زدن
عاقد: اقای کیم تهیونگ شما حاضرین در غم و شادی، فقر و ثروت خانم کیم ات رو به عنوان همسر بپزیرین؟
تهیونگ: بلهههههه
همه دوباره دست زدن
عاقد: من شمارو زن و شوهر اعلام میکنم. حالا میتونید همدیگه رو ببوسین.(عاقد هم چه قدر مثبته 😂😅 ) تهیونگ: رفتم سمت ا.ت کمرشو گرفتم لبامو گذاشتم روی لباش اونم دستشو دور گردنم حلقه کرد بعد پنج دقیقه از هم جدا شدیم دست تو دست از سالن خارج شدیم.
دم در ازمون کلی عکس گرفتن.
سوار ماشین شدیم و رسیدیم خونه رفتیم تو اتاق.
ا.ت: عشقم..... میشه زیپ لباسم رو باز کنی؟
تهیونگ: باشه
زیپ لباسشو دادم پایین.
چرخید سمتم دستشو دور گردنم حلقه کرد روی پنجه ی پاهاش وایستاد و لبامو بوسید. چون ازم کوتاه تر بود کمرشو گرفتمو با لا اوردمش هنوز هیچی نشده بود که یهو ا.ت حالش بهم خورد
تهیونگ: عزیرم حالت خوبه؟
ا.ت: اره خوبم.
تهیونگ: بیا لباساتو عوض کن و بگیریم بخوابیم.
ا.ت: باشه
......................
۳.۰k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.