part one
بک از صبح که پاشده بود بدن درد خیلی بدی داشت از تخت کهنه و زنگ زده پایین اومد و به سمت دستشویی رفت و بعد از اون به سمت دوست بی جونش که گوشه ی تخت نشسته بود رفت و به اونم کمک کرد بعد از اینکه کاملا کاراشون رو کردن همون دکتری که بک و بقیه هیبریدا ازش میترسیدن (جین)وارد اتاق شد
*خوب بچه ها بیاین بریم تا اماده بشیم*مارو کجا میبرید*یه جای خوب اصلا نگران نباشید
بعد دست لو و بک رو گرفت و از اتاق بیرون اومدن داشتن از اتاق ازمایش عبور میکردن که صدای جیغی رو شنیدن و تو خودشون جمع شدن
(فلش بک)
بک گریه کنان تقلا میکرد از بغل جین بیاد بیرون اما اون دستاشو گرفته بود به سمت تخت بردتشو دست و پاشو به تخت بست و نامجون هم با یه امپول به سمت اونا اومد و خیلی سریع اونو تو بازوی بک فرو کرد و بک هم شروع به تقلا کردن کرد اما فایده ای نداشت و کم کم بهش حمله ی عصبی دست داد و بیهوش شد
*دکتر موفق شدیم*درسته برو شیو و اون چشم قورباغه ای رو بیار*اوکی بیبی
(پایان فلش بک)
به در خروجی که رسین نامجون رو که دست شیو و دی او رو گرفته بودو دیدن
*خوب جونی بچه ها کاملا امدن بهتره که هر چه زودتر ببریمشون به اون ویلا
*اوکی...اهاا ون اومد
بعد از اینکه بچه هارو سوار کردن وارد ازمایشگاه شدن
جونی قراره با اون بچه ها چیکار کنن
منم نمی دونم عشقم ولی فعلا باید به نامجون کوچولو رسیدگی کنیم
...........
بعد از اینکه بچه هارو وارد ویلا کردن کریس اومد و به صورت خشنی دست شیو رو گرفت و باخودش به یکی از اتاقا برد سهون ریزخندید و چانیولم یه وحشی بهش گفت
*کای:خوب ببین اینجا چیداریم خوب عروسک اسمت چبه
*ک..کیونگ سو*خوب عروسک بیا بریم اتاق من تا باهم صحبت کنیم
*چانیول:خوب فکر کنم که فقط ما موندیم از اونجایی که تو علاقه ی زیادی به بچه داری اونو ببر
به لو اشاره کرد و سهونم سرتکون داد و دست لو رو گرفت و رفت
*خوب بگو ببینم اسمت چیه*بکهیون میشه بگید چرا مارو اوردید*خودت میفهمی دست بکو گرفت به سمت یکی از اتاقا رفت
لایک به پنجاه رسید پارت بعدو میزارم
*خوب بچه ها بیاین بریم تا اماده بشیم*مارو کجا میبرید*یه جای خوب اصلا نگران نباشید
بعد دست لو و بک رو گرفت و از اتاق بیرون اومدن داشتن از اتاق ازمایش عبور میکردن که صدای جیغی رو شنیدن و تو خودشون جمع شدن
(فلش بک)
بک گریه کنان تقلا میکرد از بغل جین بیاد بیرون اما اون دستاشو گرفته بود به سمت تخت بردتشو دست و پاشو به تخت بست و نامجون هم با یه امپول به سمت اونا اومد و خیلی سریع اونو تو بازوی بک فرو کرد و بک هم شروع به تقلا کردن کرد اما فایده ای نداشت و کم کم بهش حمله ی عصبی دست داد و بیهوش شد
*دکتر موفق شدیم*درسته برو شیو و اون چشم قورباغه ای رو بیار*اوکی بیبی
(پایان فلش بک)
به در خروجی که رسین نامجون رو که دست شیو و دی او رو گرفته بودو دیدن
*خوب جونی بچه ها کاملا امدن بهتره که هر چه زودتر ببریمشون به اون ویلا
*اوکی...اهاا ون اومد
بعد از اینکه بچه هارو سوار کردن وارد ازمایشگاه شدن
جونی قراره با اون بچه ها چیکار کنن
منم نمی دونم عشقم ولی فعلا باید به نامجون کوچولو رسیدگی کنیم
...........
بعد از اینکه بچه هارو وارد ویلا کردن کریس اومد و به صورت خشنی دست شیو رو گرفت و باخودش به یکی از اتاقا برد سهون ریزخندید و چانیولم یه وحشی بهش گفت
*کای:خوب ببین اینجا چیداریم خوب عروسک اسمت چبه
*ک..کیونگ سو*خوب عروسک بیا بریم اتاق من تا باهم صحبت کنیم
*چانیول:خوب فکر کنم که فقط ما موندیم از اونجایی که تو علاقه ی زیادی به بچه داری اونو ببر
به لو اشاره کرد و سهونم سرتکون داد و دست لو رو گرفت و رفت
*خوب بگو ببینم اسمت چیه*بکهیون میشه بگید چرا مارو اوردید*خودت میفهمی دست بکو گرفت به سمت یکی از اتاقا رفت
لایک به پنجاه رسید پارت بعدو میزارم
۱۶.۵k
۲۲ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.