📚🖤مدرسه پر دردسر
📚🖤مدرسه پر دردسر
کوک:صبح چشمام رو باز کردم ک با نور خورشید مواجه شدم دستم رو گرفتم جلوی صورتم و آروم پلک زدم دستم رو آوردم پایین و به پام نگام کردم ا/ت نبود با تعجب دورو بر رو نگاه کردم ک دیدم داره میاد سمتم ولی دستش چی بود نمیدونم از جام بلند شدم
ا/ت:یه ذره بری جلوتر دستشویی داره بعدش اون قرص رو بندار توش بیا
کوک:یه سلامی چیزی
ا/ت:نه خیلی سوسول بازیه
کوک:آها از بغلم رد شد و نشست روی زمین منم رفتم دستشویی اومدم دیدم داره چنتا چیز رو با چوب هم میزنه
چرا نمیریم پیش بچه ها؟؟
ا/ت:حوصله ندارم
کوک:چه میکنی؟؟
این شیره درخته و اینم تمشکه اونم برگ هست و یه سری چیز دیگه که ندونی بهتره
کوک:نکنه مواده؟؟
من همچین چیزایی نمیکشم
بعد از چند دقیقه آماده شد ریختم توی برگ و گذاشتمش توی آب درشون آوردم
بخور
کوک:آها چه باحال شروع کردیم به خوردن ناموسا عالی بود
ا/ت:خب پاشو بریم راه افتادیم سمت چادر رسیدیم دیدیم همه نشستن
مدیر:کجا بودید
کوک:پیش
ا/ت:معذرت میخوام ولی الان سالمیم پس مهم نیس
کوک:آروم در گوشش گفتم چرا نگفتی
ا/ت:اگه میخواستم بدونن همشون رو میبردم تا اونجارو ببینن
مدیر:خب شما آخرین نفر بودید پس توی بازی باهمید
بازی اینجوریه با ی شال چشم همیاری میبندی و اون یکی باید بهت بگه که کجا باید بری این هدفون رو توی گوشتون میزارید
ا/ت:من بهت میگم تو برو بدون اینکه به جوابش اهمیت بدم راه افتادم رفتم هدفون رو گرفتم گذاشتم توی گوشم اونم گذاشتم توی گوش کوک
خب بریم بشینیم
پارت نهم🖤📚
کوک:صبح چشمام رو باز کردم ک با نور خورشید مواجه شدم دستم رو گرفتم جلوی صورتم و آروم پلک زدم دستم رو آوردم پایین و به پام نگام کردم ا/ت نبود با تعجب دورو بر رو نگاه کردم ک دیدم داره میاد سمتم ولی دستش چی بود نمیدونم از جام بلند شدم
ا/ت:یه ذره بری جلوتر دستشویی داره بعدش اون قرص رو بندار توش بیا
کوک:یه سلامی چیزی
ا/ت:نه خیلی سوسول بازیه
کوک:آها از بغلم رد شد و نشست روی زمین منم رفتم دستشویی اومدم دیدم داره چنتا چیز رو با چوب هم میزنه
چرا نمیریم پیش بچه ها؟؟
ا/ت:حوصله ندارم
کوک:چه میکنی؟؟
این شیره درخته و اینم تمشکه اونم برگ هست و یه سری چیز دیگه که ندونی بهتره
کوک:نکنه مواده؟؟
من همچین چیزایی نمیکشم
بعد از چند دقیقه آماده شد ریختم توی برگ و گذاشتمش توی آب درشون آوردم
بخور
کوک:آها چه باحال شروع کردیم به خوردن ناموسا عالی بود
ا/ت:خب پاشو بریم راه افتادیم سمت چادر رسیدیم دیدیم همه نشستن
مدیر:کجا بودید
کوک:پیش
ا/ت:معذرت میخوام ولی الان سالمیم پس مهم نیس
کوک:آروم در گوشش گفتم چرا نگفتی
ا/ت:اگه میخواستم بدونن همشون رو میبردم تا اونجارو ببینن
مدیر:خب شما آخرین نفر بودید پس توی بازی باهمید
بازی اینجوریه با ی شال چشم همیاری میبندی و اون یکی باید بهت بگه که کجا باید بری این هدفون رو توی گوشتون میزارید
ا/ت:من بهت میگم تو برو بدون اینکه به جوابش اهمیت بدم راه افتادم رفتم هدفون رو گرفتم گذاشتم توی گوشم اونم گذاشتم توی گوش کوک
خب بریم بشینیم
پارت نهم🖤📚
۱۳.۹k
۱۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.