پارت⁷
پارت⁷
ا.ت
شب شده بود همه رفتن خونه منم رفتم ولی یه حسی داشتم نمیدونم چی بود بیخیالش شدم رسیدم خونه آرایشمو پاک کردم لباسامو عوض کردم رفتم پایین شاممو خوردم فردا باید می رفتیم پیک نیک پس بعد همه چیو اماده کردم و رفتم یه دروش 15 مینی گرفتم لباس خواب تنم کردم و رفتم خوابیدم
.
.
.
یونا
از اینکه با ا.ت دوست شدم خوشحال بودم و انگار داشتن بهم دنیا رو میدادن فردا هم که میرفتیم پیک نیک رفتم همه چیو آماده کردم و دوش گرفتم اومدم نشستم یکم با گوشیم ور رفتم چون باید فردا زود میرفتیم باید میخوابیدم رفتم گوشیمو برای فردا اماده کردم که زنگ بخوره رفتم خوابیدم ولی یه حسی بهم میگفت مراقب همه چی باشم ولی...
ا.ت
شب شده بود همه رفتن خونه منم رفتم ولی یه حسی داشتم نمیدونم چی بود بیخیالش شدم رسیدم خونه آرایشمو پاک کردم لباسامو عوض کردم رفتم پایین شاممو خوردم فردا باید می رفتیم پیک نیک پس بعد همه چیو اماده کردم و رفتم یه دروش 15 مینی گرفتم لباس خواب تنم کردم و رفتم خوابیدم
.
.
.
یونا
از اینکه با ا.ت دوست شدم خوشحال بودم و انگار داشتن بهم دنیا رو میدادن فردا هم که میرفتیم پیک نیک رفتم همه چیو آماده کردم و دوش گرفتم اومدم نشستم یکم با گوشیم ور رفتم چون باید فردا زود میرفتیم باید میخوابیدم رفتم گوشیمو برای فردا اماده کردم که زنگ بخوره رفتم خوابیدم ولی یه حسی بهم میگفت مراقب همه چی باشم ولی...
۱۰.۲k
۰۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.