ارسلان:باشه ببین فقط فردا نمیتونی بری دانشگاه
ارسلان:باشه ببین فقط فردا نمیتونی بری دانشگاه
دیانا:چرا
ارسلان:خب حالت بده
دیانا:ینی چی
ارسلان:دیانا تو حالت بده امشب هم باید اینجا میموندی اما من صحبت کردم که مرخص بشی
دیانا:اوکی.. من گشنمه
ارسلان:نیکا و متين رفتن الان هم پاشو بریم یه چی بخوریم
دیانا:باشه ولی من یکم بدنم درد میکنه
ارسلان:چیزی نیست.. احتمالا به خاطر غذا نخوردنه
دیانا:آهان مرسی
ارسلان: خب چی میخوری
دیانا:استیک
ارسلان: باشه
دیانا : ارسلان غذا رو سفارش داد و رفتیم نشستیم خیلی خالی بود یه فضایی بود که تو محوطه باز بود بعد اینکه غذامون رو خوردیم
ارسلان:خوش گذشت؟
دیانا:آره مرسی .... وای مامانمه
ارسلان :جواب بده خب
دیانا:الو سلام خوبی مامان
مامان دیا:........
پایان ببخشید که من چند وقت نبودم و اینا
دیانا:چرا
ارسلان:خب حالت بده
دیانا:ینی چی
ارسلان:دیانا تو حالت بده امشب هم باید اینجا میموندی اما من صحبت کردم که مرخص بشی
دیانا:اوکی.. من گشنمه
ارسلان:نیکا و متين رفتن الان هم پاشو بریم یه چی بخوریم
دیانا:باشه ولی من یکم بدنم درد میکنه
ارسلان:چیزی نیست.. احتمالا به خاطر غذا نخوردنه
دیانا:آهان مرسی
ارسلان: خب چی میخوری
دیانا:استیک
ارسلان: باشه
دیانا : ارسلان غذا رو سفارش داد و رفتیم نشستیم خیلی خالی بود یه فضایی بود که تو محوطه باز بود بعد اینکه غذامون رو خوردیم
ارسلان:خوش گذشت؟
دیانا:آره مرسی .... وای مامانمه
ارسلان :جواب بده خب
دیانا:الو سلام خوبی مامان
مامان دیا:........
پایان ببخشید که من چند وقت نبودم و اینا
۱۶.۹k
۱۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.