وداع گرم من آغوش ماندگاری نیست
وداع گرم من آغوش ماندگاری نیست
به آفتاب لب بام، اعتباری نیست
مرا به چشم تو ایمان محکمیست، ولی
تو اعتماد نکن! خوب رازداری نیست
اگر که شانهی من میزبان گریهی توست
بگو به غم که دماوند باش! باری نیست
به شوق پنجرهای گشتهایم و آری هست!
به آن رسید که کاری کنیم و کاری نیست!
تو خواستی قفست بازوان من باشد
نباش فکر رهایی که کم حصاری نیست
صدای عشق شدم، دیگران صفا کردند
که میگسار زیاد است، غمگساری نیست
بساط مدعیان جور و عشق منزوی است
غزل نویس چه بسیار و شهریاری نیست
وصی پور
به آفتاب لب بام، اعتباری نیست
مرا به چشم تو ایمان محکمیست، ولی
تو اعتماد نکن! خوب رازداری نیست
اگر که شانهی من میزبان گریهی توست
بگو به غم که دماوند باش! باری نیست
به شوق پنجرهای گشتهایم و آری هست!
به آن رسید که کاری کنیم و کاری نیست!
تو خواستی قفست بازوان من باشد
نباش فکر رهایی که کم حصاری نیست
صدای عشق شدم، دیگران صفا کردند
که میگسار زیاد است، غمگساری نیست
بساط مدعیان جور و عشق منزوی است
غزل نویس چه بسیار و شهریاری نیست
وصی پور
۴۱۳
۰۸ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.