قصه ی همیشه تکرار
پارت آخر
( دوباره میزارم ولی لطفاً گذارشم نکنید)
از زبان راوی: چند روز گذشته بود و نوعه رفت پیش دازای ولی هرروز چویا تنها تر میشد امروز رفت کنار پل به آب زلالی که به سمت دریا روانه بود نگاه کرد شاید دلش می خواست بپرد توی آب و این زندگی رو تمام کند که دستی گرم روی شانه های یخ زده اش فرود آمد اون دازای بود
- سلام چویا
+ او.... سلام دازای خوبی
- آره خوبم مرسی
+ نوعه حالش خوبه
- آره اونم حالش خوبه فقط همش سراغ تو رو میگیره دلش برات تنگ شده
+ منم دلم براش تنگ شده میشه یه وقتایی ببینمش
- حتما ولی من یه درخواست ازت داشتم
+ چی بگو
-راستش من وقتی که دیدمت ازت خیلی خوشم اومد چندبار که تعقیبتم کردم یه حسی بهت پیدا کردم میدونی انگاری بهت وابسته شدم راستش عاشقت شدم
.... میشه با من ازدواج کنی
+ چ..چی
چویا شوک شده بود اونم وقتی دازای رو دید یه حس عجیبی داشت آره اونم عاشق شده بود
+ من....منم... راستش منم ... وقتی دیدمت یه حسی داشتم.... راستش منم... دوست دارم
چویا گریه اش گرفت نمی تونست خودش رو آروم کنه
دازای بغلش کرد
-آروم باش چرا داری گریه می کنی
+ نمی تونم خودم رو کنترل کنم
- آروم باش گریه نکن قشنگم میخوای بریم پیش نوعه
+ آره
دازای چویا رو برد پیش نوعه
نوعه هم وقتی فهمید که قراره باهم زندگی کنن خیلی خوشحال شد
چند وقت بعد
- اینجا مزار دوستم اوداساکو و همسرشه پدر و مادر واقعی نوعه
+ فکر می کنی باید بهش بگیم
- اون هنوز بچس
+ آره ...بیا بریم نوعه رو از مدرسه برداریم که منتظر ماست
- باشه عزیزم... چقدر خوشگل شدی
+ اذیت نکن
- دوست دارم
+ منم عاشقتم
- عاشقتم صد برابر
پایان ❤️
( دوباره میزارم ولی لطفاً گذارشم نکنید)
از زبان راوی: چند روز گذشته بود و نوعه رفت پیش دازای ولی هرروز چویا تنها تر میشد امروز رفت کنار پل به آب زلالی که به سمت دریا روانه بود نگاه کرد شاید دلش می خواست بپرد توی آب و این زندگی رو تمام کند که دستی گرم روی شانه های یخ زده اش فرود آمد اون دازای بود
- سلام چویا
+ او.... سلام دازای خوبی
- آره خوبم مرسی
+ نوعه حالش خوبه
- آره اونم حالش خوبه فقط همش سراغ تو رو میگیره دلش برات تنگ شده
+ منم دلم براش تنگ شده میشه یه وقتایی ببینمش
- حتما ولی من یه درخواست ازت داشتم
+ چی بگو
-راستش من وقتی که دیدمت ازت خیلی خوشم اومد چندبار که تعقیبتم کردم یه حسی بهت پیدا کردم میدونی انگاری بهت وابسته شدم راستش عاشقت شدم
.... میشه با من ازدواج کنی
+ چ..چی
چویا شوک شده بود اونم وقتی دازای رو دید یه حس عجیبی داشت آره اونم عاشق شده بود
+ من....منم... راستش منم ... وقتی دیدمت یه حسی داشتم.... راستش منم... دوست دارم
چویا گریه اش گرفت نمی تونست خودش رو آروم کنه
دازای بغلش کرد
-آروم باش چرا داری گریه می کنی
+ نمی تونم خودم رو کنترل کنم
- آروم باش گریه نکن قشنگم میخوای بریم پیش نوعه
+ آره
دازای چویا رو برد پیش نوعه
نوعه هم وقتی فهمید که قراره باهم زندگی کنن خیلی خوشحال شد
چند وقت بعد
- اینجا مزار دوستم اوداساکو و همسرشه پدر و مادر واقعی نوعه
+ فکر می کنی باید بهش بگیم
- اون هنوز بچس
+ آره ...بیا بریم نوعه رو از مدرسه برداریم که منتظر ماست
- باشه عزیزم... چقدر خوشگل شدی
+ اذیت نکن
- دوست دارم
+ منم عاشقتم
- عاشقتم صد برابر
پایان ❤️
۶.۳k
۰۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.