فراموشی 5 part
بیمارستان*
چان و لینو هم فلیکس و هم هیونجین رو به سریع ترین شکل ممکن به اورژانس بردن تا بستری بشن ، به هیونجین که از شدت اضطراب و ترس بیهوش شده بود یک سرم تزریق کردن تا حالش بهتر بشه اما پرستار ها با دیدن وضعیت فلیکس اون رو به بخش مراقبت های ویژه منتقل کردن تا دقیق تر بررسی و درمان بشه . در حال حاضر ۳۰ دقیقه از اومدن اونها به بیمارستان میرسه ؛ نه هیونجین به هوش اومده نه فلیکس ، لینو روی صندلی بخش اورژانس نشسته و چان با دوتا آبمیوه از راه میرسه
چان: بگیرش، حالت رو یکم بهتر میکنه
لینو: ممنون ~
_ یعد از یه مکث کوتاه و باز کردن آبمیوه ها کمی خوردن از اونها لینو دوباره شروع به حرف زدن کرد
لینو: چجوری به پی دی نیم بگیم؟
چان: خب ، یجوری که زیاد عصبانی نشه
_ لینو یه نیشخندی کوتاه زد تا متوجه شد که یک پرستار داره صداشون میکنه
پرستار: ببخشید شما همراه هوانگ هیونجین هستید؟
_ چان و لینو همزمان گفتن بله و پرستار دوباره لب باز کرد تا حرفش رو ادامه بده
پرستار: خوشبختانه آقای هوانگ به هوش اومدند اما همش گریه میکنند و با خودشون حرف میزنن ، اگه میتونید برید آرومشون کنید تا دوباره از هوش نرفتند
_ لینو به چان اشاره کرد که من میرم و تو اینجا بمون شاید خبری از فلیکس بشه ، چان هم قبول کرد و دوباره نشست روی صندلیش و به خوردن آبمیوه اش ادامه داد
اورژانس- اتاق هیونجین*
_ لینو آروم پرده رو کنار زد تا داخل اون اتاقک کوچولو بشه ، هیونجین همین که لینو رو دید زود ازش حال فلیکس رو پرسید
هیونجین: هیونگ، فلیکس چطوره؟(با فین فین*)
لینو: اون رو به بخش مراقبت های ویژه بردن ، تا زمانی که ب هوش میاد فقط میتونیم امیدوار باشیم
_ با این حرف لینو غم توی چهره هیونجین بیشتر شد ، انگار که یه دنیا مشکلات و بدبختی داره
هیونجین : میدونی هیونگ، همه چی تقصیر منه . اگه فقط به حرفش گوش میدادم اگه عصبانی نمیشدم و اونم دنبالم راه نمیفتاد الان توی همچین وضعیتی نبودیم(با صدای لرزون*)
لینو: هیونجین، طرز فکر اینکه تمام قضایا تقصیر توعه کاملا اشتباهه . بیا به این قضیه تلنگری نگاه کن که بیشتر از کسی که دوسش داری محافظت کنی
هیونجین: کسی که دوستش دارم؟(با شوک و ابهام*)
لینو: اره پسر، شاید خودت هنوز متوجه نشدی اما کاملا معلومه که این علاقه ی تو به فلیکس علاقه به یه دوست معمولی نیست
_ در همین زمان پرده اتاق سریع کنار رفت و چان از چارچوب اتاقک نمایان شد
چان: فلیکس به هوش اومده(نفس نفس*)
_ هیونجین با کمک دو تا هیونگ هاش از جاش بلند شد و آروم آروم به سمت بخش مراقبت های ویژه رفتند اما بدن هیونجین بیشتر لرزید چون طاقت دیدنش رو توی اون وضعیت نداره ، هر دوتا هیونگ هاش متوجه لرزشش شدن اما حرفی نزدند و فقط به راه رفتن ادامه دادند، وقتی به جلوی در مراقبت های ویژه رسیدند دکتری اومد بیرون . سریع جلوی راهش رو گرفتند تا ازش سوالاتی بپرسند
چان: ببخشید شما دکتر لی یونگبوک هستید؟
دکتر: بله ، چطور مگه؟
لینو: ما از دوستای نزدیکش هستیم و شنیدیم به هوش اومده، میتونیم بریم ببینیمش؟
دکتر: بله فقط سریع چون نباید دور و برش شلوغ باشه
چان: حتما
_ وارد بخش شدند ، سریع تخت فلیکس رو پیدا کردند و رفتن بالا سرش . هیونجین محکم بغلش کرد و باهاش حرف زد
هیونجین: ببخشید،ببخشید لیکسی میدونم من کاری کردم که لایق ببخش تو نیستم حتی اگه میخوای منو نبخشی، نبخش؛ فقط بزار کنارت بمونم
چان: لیکسی ما حالش خوبه ؟ بدجوری نگرانمون کردی پسر( با خنده*)
_ اما فلیکس نه واکنش نشون میداد نه حرف میزد فقط مات و مبهوت بهشون نگاه میکرد
لینو: معلومه که حالش خوبه ، یونگبوکی خیلی قویه (با لبخند پدرانه*)
و فلیکس شروع به حرف زدن کرد
فلیکس: ببخشید، اما شماها کی هستید؟
چان و لینو هم فلیکس و هم هیونجین رو به سریع ترین شکل ممکن به اورژانس بردن تا بستری بشن ، به هیونجین که از شدت اضطراب و ترس بیهوش شده بود یک سرم تزریق کردن تا حالش بهتر بشه اما پرستار ها با دیدن وضعیت فلیکس اون رو به بخش مراقبت های ویژه منتقل کردن تا دقیق تر بررسی و درمان بشه . در حال حاضر ۳۰ دقیقه از اومدن اونها به بیمارستان میرسه ؛ نه هیونجین به هوش اومده نه فلیکس ، لینو روی صندلی بخش اورژانس نشسته و چان با دوتا آبمیوه از راه میرسه
چان: بگیرش، حالت رو یکم بهتر میکنه
لینو: ممنون ~
_ یعد از یه مکث کوتاه و باز کردن آبمیوه ها کمی خوردن از اونها لینو دوباره شروع به حرف زدن کرد
لینو: چجوری به پی دی نیم بگیم؟
چان: خب ، یجوری که زیاد عصبانی نشه
_ لینو یه نیشخندی کوتاه زد تا متوجه شد که یک پرستار داره صداشون میکنه
پرستار: ببخشید شما همراه هوانگ هیونجین هستید؟
_ چان و لینو همزمان گفتن بله و پرستار دوباره لب باز کرد تا حرفش رو ادامه بده
پرستار: خوشبختانه آقای هوانگ به هوش اومدند اما همش گریه میکنند و با خودشون حرف میزنن ، اگه میتونید برید آرومشون کنید تا دوباره از هوش نرفتند
_ لینو به چان اشاره کرد که من میرم و تو اینجا بمون شاید خبری از فلیکس بشه ، چان هم قبول کرد و دوباره نشست روی صندلیش و به خوردن آبمیوه اش ادامه داد
اورژانس- اتاق هیونجین*
_ لینو آروم پرده رو کنار زد تا داخل اون اتاقک کوچولو بشه ، هیونجین همین که لینو رو دید زود ازش حال فلیکس رو پرسید
هیونجین: هیونگ، فلیکس چطوره؟(با فین فین*)
لینو: اون رو به بخش مراقبت های ویژه بردن ، تا زمانی که ب هوش میاد فقط میتونیم امیدوار باشیم
_ با این حرف لینو غم توی چهره هیونجین بیشتر شد ، انگار که یه دنیا مشکلات و بدبختی داره
هیونجین : میدونی هیونگ، همه چی تقصیر منه . اگه فقط به حرفش گوش میدادم اگه عصبانی نمیشدم و اونم دنبالم راه نمیفتاد الان توی همچین وضعیتی نبودیم(با صدای لرزون*)
لینو: هیونجین، طرز فکر اینکه تمام قضایا تقصیر توعه کاملا اشتباهه . بیا به این قضیه تلنگری نگاه کن که بیشتر از کسی که دوسش داری محافظت کنی
هیونجین: کسی که دوستش دارم؟(با شوک و ابهام*)
لینو: اره پسر، شاید خودت هنوز متوجه نشدی اما کاملا معلومه که این علاقه ی تو به فلیکس علاقه به یه دوست معمولی نیست
_ در همین زمان پرده اتاق سریع کنار رفت و چان از چارچوب اتاقک نمایان شد
چان: فلیکس به هوش اومده(نفس نفس*)
_ هیونجین با کمک دو تا هیونگ هاش از جاش بلند شد و آروم آروم به سمت بخش مراقبت های ویژه رفتند اما بدن هیونجین بیشتر لرزید چون طاقت دیدنش رو توی اون وضعیت نداره ، هر دوتا هیونگ هاش متوجه لرزشش شدن اما حرفی نزدند و فقط به راه رفتن ادامه دادند، وقتی به جلوی در مراقبت های ویژه رسیدند دکتری اومد بیرون . سریع جلوی راهش رو گرفتند تا ازش سوالاتی بپرسند
چان: ببخشید شما دکتر لی یونگبوک هستید؟
دکتر: بله ، چطور مگه؟
لینو: ما از دوستای نزدیکش هستیم و شنیدیم به هوش اومده، میتونیم بریم ببینیمش؟
دکتر: بله فقط سریع چون نباید دور و برش شلوغ باشه
چان: حتما
_ وارد بخش شدند ، سریع تخت فلیکس رو پیدا کردند و رفتن بالا سرش . هیونجین محکم بغلش کرد و باهاش حرف زد
هیونجین: ببخشید،ببخشید لیکسی میدونم من کاری کردم که لایق ببخش تو نیستم حتی اگه میخوای منو نبخشی، نبخش؛ فقط بزار کنارت بمونم
چان: لیکسی ما حالش خوبه ؟ بدجوری نگرانمون کردی پسر( با خنده*)
_ اما فلیکس نه واکنش نشون میداد نه حرف میزد فقط مات و مبهوت بهشون نگاه میکرد
لینو: معلومه که حالش خوبه ، یونگبوکی خیلی قویه (با لبخند پدرانه*)
و فلیکس شروع به حرف زدن کرد
فلیکس: ببخشید، اما شماها کی هستید؟
۵.۰k
۰۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.