دیگه دوست نیستیم چون...
دیگه دوست نیستیم چون...
فیک جونگکوک
پارت۱۱
و کوک هم روی تخت خوابید
برش زمانی به فردا صبح:
ویو می یونگ:
چشمام رو باز کردم و دیدم کوک جلوم رو تخت خوابیده و منم کنارش خیلی خیلی تو خواب کیوت بود دستم و بردم و گونش رو نوازش کردم
که خنده ریزی کرد در زده شد
کوک پتو رو انداخت رو سرم و بغلم کرد
کوک گفت بیا تو
در باز شد خاله گفت: می یونگ کجاست؟
کوک گفت رفته دستشویی
در بسته شد و من پتو زدن کنار گفتم: ممنون
صورتم سرخ سرخ بود دویدم و رفتم تو دستشویی یه اب به سر و صورتم زدم رفتم و باهم صبحانه خوردیم و...
فیک جونگکوک
پارت۱۱
و کوک هم روی تخت خوابید
برش زمانی به فردا صبح:
ویو می یونگ:
چشمام رو باز کردم و دیدم کوک جلوم رو تخت خوابیده و منم کنارش خیلی خیلی تو خواب کیوت بود دستم و بردم و گونش رو نوازش کردم
که خنده ریزی کرد در زده شد
کوک پتو رو انداخت رو سرم و بغلم کرد
کوک گفت بیا تو
در باز شد خاله گفت: می یونگ کجاست؟
کوک گفت رفته دستشویی
در بسته شد و من پتو زدن کنار گفتم: ممنون
صورتم سرخ سرخ بود دویدم و رفتم تو دستشویی یه اب به سر و صورتم زدم رفتم و باهم صبحانه خوردیم و...
۲۶۹
۲۴ آبان ۱۴۰۳