پارت پنجاه و یکم where are you کجایی؟ به روایت زیحا:
"منظورتون چیه؟"
"میتونید کنار رزالین باشید؟"
مرد بعد از اینکه کمی مکث کرد،ادامه داد:
"در طول روز."
الی سرش را به طرف او کج کرد.
"یعنی...دقیقا چند ساعت؟"
"منظورم همینه... ساعت دقیق نمیتونم بهت بگم.در کل تو اگه ساعت هشت اینجا باشی و تا هشت یا نه شب اینجا بمونی..."
الی وسط حرف او پرید.
"دوازده ساعت؟...میدونید که چقدر زیاده."
جیمین به پشت صندلی تکیه داد.قوری را برداشت و لیوانش را پر کرد.
"خانم راشر من فکر میکنم...چطور بگم...رزالین تنهاست.خیلی تنها."
فضای انجا برای الی خیلی سنگین شده بود.به برگه های روی میزش نگاه کرد.
"من میخوام شما کنارش باشید،باهاش حرف بزنید."
"پس برنامه نویسی بهانه است."
جیمین انگشت اشاره اش را در دسته چای کرد.
"بله."
"در واقع این کار شماست...اما قول میدم دستمزد خوبی بدم."
رزالین با لباسی متفاوت وارد شد.جیمین با دیدن او حرفش را قطع کرد و لبخند زد.لباس مجلسی با پولک های قرمز پوشیده بود.از کنار پهلویش چاک داشت و استین هایش یکی بلند و دیگری کوتاه بود.پولک ها در لامپ اشپزخانه می درخشیدند. موهایش را دم اسبی بسته بود و رژ هم رنگ ان زده بود.
"طراحی جدید خانم استنلی.چطوره؟"
جیمین دستش را به پشت صندلی اویزان کرد و با لبخند به او نگاه میکرد.انگار نه انگار تا الان با الی در حال حرف زدن درباره او بود.
"مثل همیشه.زیبای من"
"الی؟نظر تو چیه؟"
الی در فکر بود.در فکر حرف هایی که جیمین به او زد.
"ها؟...خیلی قشنگه."
"میخوای کجا بپوشی؟"
"شاید برای مراسم شنبه..."
جیمین بلند شد دست او را گرفت و دورش چرخاند.
"منم باید برای شنبه اماده بشم."
"میتونید کنار رزالین باشید؟"
مرد بعد از اینکه کمی مکث کرد،ادامه داد:
"در طول روز."
الی سرش را به طرف او کج کرد.
"یعنی...دقیقا چند ساعت؟"
"منظورم همینه... ساعت دقیق نمیتونم بهت بگم.در کل تو اگه ساعت هشت اینجا باشی و تا هشت یا نه شب اینجا بمونی..."
الی وسط حرف او پرید.
"دوازده ساعت؟...میدونید که چقدر زیاده."
جیمین به پشت صندلی تکیه داد.قوری را برداشت و لیوانش را پر کرد.
"خانم راشر من فکر میکنم...چطور بگم...رزالین تنهاست.خیلی تنها."
فضای انجا برای الی خیلی سنگین شده بود.به برگه های روی میزش نگاه کرد.
"من میخوام شما کنارش باشید،باهاش حرف بزنید."
"پس برنامه نویسی بهانه است."
جیمین انگشت اشاره اش را در دسته چای کرد.
"بله."
"در واقع این کار شماست...اما قول میدم دستمزد خوبی بدم."
رزالین با لباسی متفاوت وارد شد.جیمین با دیدن او حرفش را قطع کرد و لبخند زد.لباس مجلسی با پولک های قرمز پوشیده بود.از کنار پهلویش چاک داشت و استین هایش یکی بلند و دیگری کوتاه بود.پولک ها در لامپ اشپزخانه می درخشیدند. موهایش را دم اسبی بسته بود و رژ هم رنگ ان زده بود.
"طراحی جدید خانم استنلی.چطوره؟"
جیمین دستش را به پشت صندلی اویزان کرد و با لبخند به او نگاه میکرد.انگار نه انگار تا الان با الی در حال حرف زدن درباره او بود.
"مثل همیشه.زیبای من"
"الی؟نظر تو چیه؟"
الی در فکر بود.در فکر حرف هایی که جیمین به او زد.
"ها؟...خیلی قشنگه."
"میخوای کجا بپوشی؟"
"شاید برای مراسم شنبه..."
جیمین بلند شد دست او را گرفت و دورش چرخاند.
"منم باید برای شنبه اماده بشم."
۳.۷k
۱۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.