دلهره
# دلهره
part 90
با احساس تشنگی از خواب بیدار شدم خیلی تشنم بود نگاهی به کنارم انداختم تهیونگ غرق در خواب بود اروم از روی تخت بلند شدم تا بیدار نشه
از اتاق خارج شدم کل چراغای خونه خاموش بود
به سگت اشپز خونه رفتم و لامپش رو روشن کردم
یه لیوان برداشتم و یکم اب خوردم لامپ اشپز رو خاموش کردم و خواستم به سمت اتاق برم که با صدایی متوقف شدم
_ بلاخره گیرت اوردم پارک نوئل
سرم رو به سمت صدا چرخوندم با دیدن مردی جوان ترس بدی به سمتم هجوم اورد
با پزخنده ای بهم زل زده بود
زبونم کاملا بند اومده بود نمی تونستم حرفی بزنم
کم کم با قدم هایی بهم نزدیک شد
_ تو کی هستی
با این سوالم خنده ای کرد و بعد رو به من گفت
_ جانگ هیونجین فکر کنم منو بشناسی فکر کنم اون احمق بهت درباره من گفته باشه
کل وجودم رو ترس گرفته بود نمیدونستم باید چیکار کنم هیچی به ذهنم نمیرسید
اون فقط هر تانیه بهم نزدیک تر میشد
_ چی از جونم می خوای
باز همون پزخندش رو تحویلم داد و ادامه داد
_ بنظرت چی میخوام ازت معلومه جونتو میخوام بکشمت و نابودت کنم هر جور که شده فهمیدی
بعد از حرفش با سرعت زیادی به طرفم اومد و گلوم رو محکم گرفته بود
دستش رو با دستام گرفته بودم و سعی داشتم دستاش رو شل کنم اما نمیشد زور اون خیلی بیشتر از من بود
کم کم داشتم خفه میشدم توانایی داد زدن نداشتم و پس فقط اروم اروم اشک از چشمام میریخت
با ترس چشمام رو باز کردم یعنی همش یه خواب بود
به اطراف نگاه انداختم تهیونگ نگران کنارم نشسته بود و با دیدن من که از خواب بیدار شدم سریع به سمتم اومد و دستشو روی پیشونیم گذاشت
_ حالت خوبه نوئل
_ نمیدونم ولی میدونم اصلا خوب نیستم
کم کم اشکام از چشمام جاری شدن با دیدن اشکام اروم بغلم کرد توی بغلش احساس امنیت میکردم امنیتی که هیچ وقت نداشتم محکم تر بغلش کردم و سرم رو بیشتر تو سینش فشوردم
_ باز کابوس دیدی
_ اره اما این بار واقعا برام ترسناک بود هیج قدرتی در برابرش نداشتم هیچ کاری نمی تونستم انجام بدم اون خیلی راحت داشت منو میکشت
اروم دستش رو نوازش وار پشت کمرم کشید
_ همش خواب بود نگران نباش همه چیز درست میشه نمیزارم همچین کاری کنه
_ نه تهیونگ اما اصلا مثل یه خواب نبود کاملا شبیه به واقعیت بود
نمی تونم اسمشو بزارم یه خواب
_بهتره بخوابی اینجوری حالت بهتر میشه منم کنارتم
اروم بوسه ای روی پیشونیم گذاشت
_ اروم بخواب منم کنارتم از چیزی نترس نمی تونه کاری انجام بده
اروم سرمو روی بالشت گذاشتم تهیونگم کنارم دراز کشید و منو توی بغلش کشید
منم اروم بغلش کردم چون تنها راهی بود که بهم کمک میکرد بخوابم
part 90
با احساس تشنگی از خواب بیدار شدم خیلی تشنم بود نگاهی به کنارم انداختم تهیونگ غرق در خواب بود اروم از روی تخت بلند شدم تا بیدار نشه
از اتاق خارج شدم کل چراغای خونه خاموش بود
به سگت اشپز خونه رفتم و لامپش رو روشن کردم
یه لیوان برداشتم و یکم اب خوردم لامپ اشپز رو خاموش کردم و خواستم به سمت اتاق برم که با صدایی متوقف شدم
_ بلاخره گیرت اوردم پارک نوئل
سرم رو به سمت صدا چرخوندم با دیدن مردی جوان ترس بدی به سمتم هجوم اورد
با پزخنده ای بهم زل زده بود
زبونم کاملا بند اومده بود نمی تونستم حرفی بزنم
کم کم با قدم هایی بهم نزدیک شد
_ تو کی هستی
با این سوالم خنده ای کرد و بعد رو به من گفت
_ جانگ هیونجین فکر کنم منو بشناسی فکر کنم اون احمق بهت درباره من گفته باشه
کل وجودم رو ترس گرفته بود نمیدونستم باید چیکار کنم هیچی به ذهنم نمیرسید
اون فقط هر تانیه بهم نزدیک تر میشد
_ چی از جونم می خوای
باز همون پزخندش رو تحویلم داد و ادامه داد
_ بنظرت چی میخوام ازت معلومه جونتو میخوام بکشمت و نابودت کنم هر جور که شده فهمیدی
بعد از حرفش با سرعت زیادی به طرفم اومد و گلوم رو محکم گرفته بود
دستش رو با دستام گرفته بودم و سعی داشتم دستاش رو شل کنم اما نمیشد زور اون خیلی بیشتر از من بود
کم کم داشتم خفه میشدم توانایی داد زدن نداشتم و پس فقط اروم اروم اشک از چشمام میریخت
با ترس چشمام رو باز کردم یعنی همش یه خواب بود
به اطراف نگاه انداختم تهیونگ نگران کنارم نشسته بود و با دیدن من که از خواب بیدار شدم سریع به سمتم اومد و دستشو روی پیشونیم گذاشت
_ حالت خوبه نوئل
_ نمیدونم ولی میدونم اصلا خوب نیستم
کم کم اشکام از چشمام جاری شدن با دیدن اشکام اروم بغلم کرد توی بغلش احساس امنیت میکردم امنیتی که هیچ وقت نداشتم محکم تر بغلش کردم و سرم رو بیشتر تو سینش فشوردم
_ باز کابوس دیدی
_ اره اما این بار واقعا برام ترسناک بود هیج قدرتی در برابرش نداشتم هیچ کاری نمی تونستم انجام بدم اون خیلی راحت داشت منو میکشت
اروم دستش رو نوازش وار پشت کمرم کشید
_ همش خواب بود نگران نباش همه چیز درست میشه نمیزارم همچین کاری کنه
_ نه تهیونگ اما اصلا مثل یه خواب نبود کاملا شبیه به واقعیت بود
نمی تونم اسمشو بزارم یه خواب
_بهتره بخوابی اینجوری حالت بهتر میشه منم کنارتم
اروم بوسه ای روی پیشونیم گذاشت
_ اروم بخواب منم کنارتم از چیزی نترس نمی تونه کاری انجام بده
اروم سرمو روی بالشت گذاشتم تهیونگم کنارم دراز کشید و منو توی بغلش کشید
منم اروم بغلش کردم چون تنها راهی بود که بهم کمک میکرد بخوابم
۷.۹k
۰۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.