لذت انقام •(port 19 )°فصل دوم °
لذت انقام •(port 19 )°فصل دوم °
فقط چند تا دستمال خونی روی تخت بود ، خبری از اتم نبود، زانو هام سست شدن اوفتادم روی زمین و شروع کردم به بلند گریه کردن.
کوک: ااااااااااتتتتتتتتتتت( داد به همراه گریه)
جانگ هوسوک: او اونها خون های اته ان؟
کوک:......
هوسوک: یااااااااا
کوک:........
از یقم گرفت و با چشم های پر از اشک نگام میکرد.
هوسوک: یاااااااا عوضیییی حرومزاده گفتم اونها خون های اته ان ؟ ( داددد)
با سرم تایید کردم که یک مشت زد توی صورتم و سه تا پشت سر اون هم زد . توی دهنم مزه ی خون رو حس کردم .
کوک : بیشتر بزن ات ی من بیشتر از اینها خورد
هوسوک : چ چطور تونستی روش دست بلند کنی؟ هااا( داد)
کوک: ...... متاسفم
هوسوک: تاسف توی عوضی درد های ات رو خوب نمیکنه .
^ ویو جانگ هوسوک ^
زنگ زدم به هانول
هانول : بله؟
هوسوک : الو هانول ات پیش تویه؟
هانول : نه
هوسوک : پس کجاست
هانول : نمیدونم ، بیا اینجا حال مادر بزرک ات خوب نیست
هوسوک: باشه اومدم اونجا .
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
کوک: منم میام.
هوسوک : کجا میای
کوک : پیشه اتم
هوسوک : اون دیگه اته ی تو نیست
کوک: ی یعنی چ چی؟
هوسوک: فکر کردی با این کارایی که تو باهاش کردی دوباره بهت برمیگرده؟
جونگ کوک داشت دیونه میشد ،قیافش خیلی پریشون بود. اگه ولش میکردی پخش زمین میشد
کوک : ن نه م من بهش تو توضیح میدم .
هوسوک: چیو میخوای توضیح بدی؟
کوک : من نمیدونم ، الان باید با اتم حرف بزنم ، منم میام .
هوسوک: ات اونجا هم نیست باید برم مادر بزرگش رو بب م بیمارستان
با کوک رفتیم خونه.
= فلش بک به قبل این ماجرا های اتاق جونگ کوک ویو ات =
آه توف تو این شانس من ، ولی باید یکجوری در برم اگر اینجا بمونم حتما میمیرم . وای داره از صورتم خون میاد .
به دستمال خون هارو پاک کردم از جام بلند شدم که یکدفعه ....
ادامه دارد......
فقط چند تا دستمال خونی روی تخت بود ، خبری از اتم نبود، زانو هام سست شدن اوفتادم روی زمین و شروع کردم به بلند گریه کردن.
کوک: ااااااااااتتتتتتتتتتت( داد به همراه گریه)
جانگ هوسوک: او اونها خون های اته ان؟
کوک:......
هوسوک: یااااااااا
کوک:........
از یقم گرفت و با چشم های پر از اشک نگام میکرد.
هوسوک: یاااااااا عوضیییی حرومزاده گفتم اونها خون های اته ان ؟ ( داددد)
با سرم تایید کردم که یک مشت زد توی صورتم و سه تا پشت سر اون هم زد . توی دهنم مزه ی خون رو حس کردم .
کوک : بیشتر بزن ات ی من بیشتر از اینها خورد
هوسوک : چ چطور تونستی روش دست بلند کنی؟ هااا( داد)
کوک: ...... متاسفم
هوسوک: تاسف توی عوضی درد های ات رو خوب نمیکنه .
^ ویو جانگ هوسوک ^
زنگ زدم به هانول
هانول : بله؟
هوسوک : الو هانول ات پیش تویه؟
هانول : نه
هوسوک : پس کجاست
هانول : نمیدونم ، بیا اینجا حال مادر بزرک ات خوب نیست
هوسوک: باشه اومدم اونجا .
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
کوک: منم میام.
هوسوک : کجا میای
کوک : پیشه اتم
هوسوک : اون دیگه اته ی تو نیست
کوک: ی یعنی چ چی؟
هوسوک: فکر کردی با این کارایی که تو باهاش کردی دوباره بهت برمیگرده؟
جونگ کوک داشت دیونه میشد ،قیافش خیلی پریشون بود. اگه ولش میکردی پخش زمین میشد
کوک : ن نه م من بهش تو توضیح میدم .
هوسوک: چیو میخوای توضیح بدی؟
کوک : من نمیدونم ، الان باید با اتم حرف بزنم ، منم میام .
هوسوک: ات اونجا هم نیست باید برم مادر بزرگش رو بب م بیمارستان
با کوک رفتیم خونه.
= فلش بک به قبل این ماجرا های اتاق جونگ کوک ویو ات =
آه توف تو این شانس من ، ولی باید یکجوری در برم اگر اینجا بمونم حتما میمیرم . وای داره از صورتم خون میاد .
به دستمال خون هارو پاک کردم از جام بلند شدم که یکدفعه ....
ادامه دارد......
۸.۷k
۱۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.