موچی کیوت من p6
ویو جیمین
تقریباً همه وسایلارو سوار شدیم تونل وحشت ک خیلی خوب بود بخاطر اینکه ا/ت اومد بقلم
الانم همه رفتن سوار چرخ و فلک شدن منو اتم تو یه اتاقک دیگش
منو ا/ت کنار هم نشسته بودیم
جیمین: امممم چیزه....
ا/ت: چیز
جیمین: خب........ میخوام یچی بگم... ولی
ا/ت: ولی؟
جیمین: روم نمیشه
ا/ت: اشکال نداره بگو من به کسی نمیگم
جیمین: اممم خو ب کسی بگی مشکلی نیس خب الان میگم.......
من تو رو
ا/ت: منو؟
جیمین: تورو دوس دارم عاشقتم دیوونه وار عاشقتم امیدوارم این حس یک طرفه نباشه
ویو ا/ت
تو شک بودم یعنی الان جیمین اعتراف کرد یعنی رویاهام ب حقیقت پیوست یعنی عشقم یک طرفه نبود(چقدر یعنی میگ)
ک یچیز نرمی رو لبام احساس کردم
جیمین داش منو میبوسید تو شک بودم ک بعد چند مین همراهیش کردم و بعد چند مین دیگ با کمبود نفش جدا شدیم و پیشونی هامون رو به هم چسبوندیم
جیمین: عاشقتم
ا/ت: من بیشتر
جیمین: ولی من اعتراف کردم
ا/ت: خو لوم نسد بگم(با لحن با مزه و کیوت)
جیمین: اوخ کیوت مننننننن
ویو نویسنده (منو میگههههه)
ا/ت و جیمین توی بغل هم تا اخر چرخ و فلک بودن و تصمیم گرفتم ب بچه ها بگن
ویو جیمین
جیمین: بیا از این قسمت ی عکس بگیریم که یادگاری بمونه
ا/ت: باوشه
عکسو گرفتیم
دیگ چرخ و فلک وایساد و پیاده شدیم
جینا: خب؟
ا/ت: خب چی؟
شوگا: منظورش اینه کاری نکردین مثلا ب هم اعت
جیمین: چرا کردم
شوگا: خو بزا حرفم تموم شه
رونا: اووووو مبارک ا/ت خانوم
ا/ت: مرسیییی
ویو نویسنده
دیگ خیلی خوش گذشت بهشون رفتن شامم خوردن تصمیم گرفتن ا/ت بره خونه جیمین ا/ت به مامانش زنگ زد و ماجرا رو گفت مادرش هم خوشحال شد
ویو ا/ت
قرار شد برم خونه جیمین رفتیم یه عمارت بود ولی از عمارت ما یکم بزرگ تر
ا/ت: عمارتت گشنگه
جیمین: مرسی بانوی من
رفتیم تو تو راه من لباس از خونه برداشتم و لباسام رو عوض کردم (عکسشو میزارم)
و خوابیدم جیمین اومد کنارم دراز کشید
جیمین: بیبی
ا/ت: جانم
جیمین: میتونم بقلت کنم؟(چ بچه با ادبی بوده من نمیدونستم)
ا/ت: البته برگشتم و بقلش کردم اونم بقلم کرد
صبح
تقریباً همه وسایلارو سوار شدیم تونل وحشت ک خیلی خوب بود بخاطر اینکه ا/ت اومد بقلم
الانم همه رفتن سوار چرخ و فلک شدن منو اتم تو یه اتاقک دیگش
منو ا/ت کنار هم نشسته بودیم
جیمین: امممم چیزه....
ا/ت: چیز
جیمین: خب........ میخوام یچی بگم... ولی
ا/ت: ولی؟
جیمین: روم نمیشه
ا/ت: اشکال نداره بگو من به کسی نمیگم
جیمین: اممم خو ب کسی بگی مشکلی نیس خب الان میگم.......
من تو رو
ا/ت: منو؟
جیمین: تورو دوس دارم عاشقتم دیوونه وار عاشقتم امیدوارم این حس یک طرفه نباشه
ویو ا/ت
تو شک بودم یعنی الان جیمین اعتراف کرد یعنی رویاهام ب حقیقت پیوست یعنی عشقم یک طرفه نبود(چقدر یعنی میگ)
ک یچیز نرمی رو لبام احساس کردم
جیمین داش منو میبوسید تو شک بودم ک بعد چند مین همراهیش کردم و بعد چند مین دیگ با کمبود نفش جدا شدیم و پیشونی هامون رو به هم چسبوندیم
جیمین: عاشقتم
ا/ت: من بیشتر
جیمین: ولی من اعتراف کردم
ا/ت: خو لوم نسد بگم(با لحن با مزه و کیوت)
جیمین: اوخ کیوت مننننننن
ویو نویسنده (منو میگههههه)
ا/ت و جیمین توی بغل هم تا اخر چرخ و فلک بودن و تصمیم گرفتم ب بچه ها بگن
ویو جیمین
جیمین: بیا از این قسمت ی عکس بگیریم که یادگاری بمونه
ا/ت: باوشه
عکسو گرفتیم
دیگ چرخ و فلک وایساد و پیاده شدیم
جینا: خب؟
ا/ت: خب چی؟
شوگا: منظورش اینه کاری نکردین مثلا ب هم اعت
جیمین: چرا کردم
شوگا: خو بزا حرفم تموم شه
رونا: اووووو مبارک ا/ت خانوم
ا/ت: مرسیییی
ویو نویسنده
دیگ خیلی خوش گذشت بهشون رفتن شامم خوردن تصمیم گرفتن ا/ت بره خونه جیمین ا/ت به مامانش زنگ زد و ماجرا رو گفت مادرش هم خوشحال شد
ویو ا/ت
قرار شد برم خونه جیمین رفتیم یه عمارت بود ولی از عمارت ما یکم بزرگ تر
ا/ت: عمارتت گشنگه
جیمین: مرسی بانوی من
رفتیم تو تو راه من لباس از خونه برداشتم و لباسام رو عوض کردم (عکسشو میزارم)
و خوابیدم جیمین اومد کنارم دراز کشید
جیمین: بیبی
ا/ت: جانم
جیمین: میتونم بقلت کنم؟(چ بچه با ادبی بوده من نمیدونستم)
ا/ت: البته برگشتم و بقلش کردم اونم بقلم کرد
صبح
۲۸.۸k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲