عاشق شدن part¹⁵
ا.ت:اولن که فقط من میتونم بهش بگم ته ته
دوما نه.
یونا:اووووو ا.ت حسود شده
تهیونگ:خب دوس دخترمه بایدم حسودیش بشه
نامجون:بچه ها بیاید بخوابیم مارشمولو و اینا رو بیخیال
جیمین:اااااارههه*خمیازه
تهیونگ :خب چجوری بخوابیم
نامجون :ببین این کلبه دوتا اتاق داره و یک پذیرایی که یه کاناپه داره یکی با دوس دخترش رو کاناپه میخوابه بقیه هم با دوس دختراشون میرن تو اتاقا
یونا:من که رو کاناپه نمیخوابم
دایانا:خب منو جیمین رو کاناپه میخوابیم
ا.ت:یعنی چی الان این
یونا :چی یعنی چی
ا.ت:پسرا با دخترا میخوابن
یونا:خب دخترا و پسرا که غریبه نیستن دوس دختر دوس پسرن
جیمین :خب پس حله شب بخیر
ا.ت :باش *کلافه
تهیونگ:اوهوم*کلافه
از این که ا.ت کلافه بود کلافه شده بودم
رفتیم تو اتاق ا.ت نشست رو تخت
ا.ت:خب خب الان چیکار کنیم
تهیونگ:انتظار داری چیکار کنیم ؟
خب میخوابیم دیگه
ا.ت:بیشعور. منظورم اینه که چطور بخوابیم باهم
تهیونگ:خب ببین تو اونور بخواب من این ور *اشاره به سرو ته تخت
تهیونگ :خب من میرم آب بخورم
ا.ت:اوهوم
رفتم آشپزخونه یه لیوان آب خوردم و برگشتم رفتم سمت اتاق درو باز کردم دیدم ا.ت با خودش درگیره
تهیونگ:چیکار میکنی
ا.ت:نمیتونم گردنبندمو بازکنم تا بخوابم
تهیونگ:بزار من باز کنم
ا.ت:باش
یادتون که میره ولی من باز میگم🥺😔
.
.
لایک و کامنت یادتون نره 🤞🫰
دوما نه.
یونا:اووووو ا.ت حسود شده
تهیونگ:خب دوس دخترمه بایدم حسودیش بشه
نامجون:بچه ها بیاید بخوابیم مارشمولو و اینا رو بیخیال
جیمین:اااااارههه*خمیازه
تهیونگ :خب چجوری بخوابیم
نامجون :ببین این کلبه دوتا اتاق داره و یک پذیرایی که یه کاناپه داره یکی با دوس دخترش رو کاناپه میخوابه بقیه هم با دوس دختراشون میرن تو اتاقا
یونا:من که رو کاناپه نمیخوابم
دایانا:خب منو جیمین رو کاناپه میخوابیم
ا.ت:یعنی چی الان این
یونا :چی یعنی چی
ا.ت:پسرا با دخترا میخوابن
یونا:خب دخترا و پسرا که غریبه نیستن دوس دختر دوس پسرن
جیمین :خب پس حله شب بخیر
ا.ت :باش *کلافه
تهیونگ:اوهوم*کلافه
از این که ا.ت کلافه بود کلافه شده بودم
رفتیم تو اتاق ا.ت نشست رو تخت
ا.ت:خب خب الان چیکار کنیم
تهیونگ:انتظار داری چیکار کنیم ؟
خب میخوابیم دیگه
ا.ت:بیشعور. منظورم اینه که چطور بخوابیم باهم
تهیونگ:خب ببین تو اونور بخواب من این ور *اشاره به سرو ته تخت
تهیونگ :خب من میرم آب بخورم
ا.ت:اوهوم
رفتم آشپزخونه یه لیوان آب خوردم و برگشتم رفتم سمت اتاق درو باز کردم دیدم ا.ت با خودش درگیره
تهیونگ:چیکار میکنی
ا.ت:نمیتونم گردنبندمو بازکنم تا بخوابم
تهیونگ:بزار من باز کنم
ا.ت:باش
یادتون که میره ولی من باز میگم🥺😔
.
.
لایک و کامنت یادتون نره 🤞🫰
۶.۰k
۱۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.