اونی چان من گیسوکمنده☆14
*ا/ت میزنه تو سرش*
ا/ت:ای خدا همتون پاره کنه
باجی: هاهاها
ناهویا: درسته
سویا: منطقیه
ا/ت: باجی ببند دهنتو
باجی: نمیبندم
ا/ت: میبندی یا تلافی ناهویا هم سرت درمیارم
ناهویا: باجی به من نگاه نکن من چیزی نگفتم
باجی:...
ا/ت:...
مایکی: دوریاکی خوشمزه بح بح
ا/ت: مایکی ببند
مایکی: چشم
*دراکن وارد میشود*
دراکن: اینحا چه خبره
ا/ت: خبر خیره
دراکن: خیر؟
ا/ت: خیرمنظورم ناهویاعه
*دراکن به ناهویا نگاه میکنه میخنده*
دراکن: این چرا شبیه بادمجون شده؟😔
ا/ت: ....تقصیر باجی
باجی: خب میخواست نزدیکت نشه
سویا: جای منم کتک خورده
*دراکن که مرد از خنده مایکی هم خفه شده با دوریاکی*
باجی: خب من رفتم با چیفویو نودل بخورم
*ا/ت موهای باجی میگیره*
ا/ت: کجا با این عجله میمونی کتک بزنمت
باجی: موهام ول کنننن صگگگگگ
*موهاش ولمیکنه*
ا/ت: بیا برو اون بدبخت چیفویو نژاد منتظرته
باجی: ...
*باجی رفت با چیفویو و تاکمیچی*
ا/ت: خوب ناهویا پاشو بیا
ناهویا: چیو بیام؟
سویا: من نیام؟
ا/ت: مگه توهم زخمی شدی؟
سویا:نه
ا/ت: خب پس نیا
سویا: باشه
*ناهویا میره پیش ا/ت و ا/ت زخماش خوب نمیکنه معجزه که نمیتونه بکنه کرم میزنه براش و ضدعفونی میکنه🦦*
ا/ت: دردت گرفت میتونی بگی آخ
ناهویا: درد؟ درد کجا بود
ا/ت: اها، نگران نباش امشب از باجی انتقامت میگیرم
ناهویا: میخوای چیکارش کنی؟
ا/ت: من کاریش ندارم
*شب ا/ت و باجی زود برمیگردن خونه*
مامانشو: خوش اومدین بچها
ا/ت: سلام مامان برات یه خبر دارم
باجی: سلام مامان *وی با تعجب به ا/ت نگاه میکنه ببینه خبر چیه*
ا/ت: باجی *مامانشو خم شد* امروز *دمپایی دراورد* یه دخترو*قبل اینکه ا/ت ادامه حرفشو بگه مامانشون دویید دنبال باجی*
مامانشون: باجی وایسا کاریت ندارممم
باجی: مامان بخدا دروغ میگه
مامانشون: وایسا ببینم اینجا پسرهههه بی همه چیززززز
باجی: ننه من کارینکردممم
مامانشون: تازه توجیح میکنییییی؟ بیا کاریت ندارمممم
باجی:: مادرمن یعنی چیکارینداری دمپایی دستته
مامانشون: میگم وایساااا
*ا/ت داریم که لبخندی شیطانی میزند و وارد اتاقش میشود و لباس خونه میپوشه*
ا/ت: هححهحهحهحههححه
ا/ت:ای خدا همتون پاره کنه
باجی: هاهاها
ناهویا: درسته
سویا: منطقیه
ا/ت: باجی ببند دهنتو
باجی: نمیبندم
ا/ت: میبندی یا تلافی ناهویا هم سرت درمیارم
ناهویا: باجی به من نگاه نکن من چیزی نگفتم
باجی:...
ا/ت:...
مایکی: دوریاکی خوشمزه بح بح
ا/ت: مایکی ببند
مایکی: چشم
*دراکن وارد میشود*
دراکن: اینحا چه خبره
ا/ت: خبر خیره
دراکن: خیر؟
ا/ت: خیرمنظورم ناهویاعه
*دراکن به ناهویا نگاه میکنه میخنده*
دراکن: این چرا شبیه بادمجون شده؟😔
ا/ت: ....تقصیر باجی
باجی: خب میخواست نزدیکت نشه
سویا: جای منم کتک خورده
*دراکن که مرد از خنده مایکی هم خفه شده با دوریاکی*
باجی: خب من رفتم با چیفویو نودل بخورم
*ا/ت موهای باجی میگیره*
ا/ت: کجا با این عجله میمونی کتک بزنمت
باجی: موهام ول کنننن صگگگگگ
*موهاش ولمیکنه*
ا/ت: بیا برو اون بدبخت چیفویو نژاد منتظرته
باجی: ...
*باجی رفت با چیفویو و تاکمیچی*
ا/ت: خوب ناهویا پاشو بیا
ناهویا: چیو بیام؟
سویا: من نیام؟
ا/ت: مگه توهم زخمی شدی؟
سویا:نه
ا/ت: خب پس نیا
سویا: باشه
*ناهویا میره پیش ا/ت و ا/ت زخماش خوب نمیکنه معجزه که نمیتونه بکنه کرم میزنه براش و ضدعفونی میکنه🦦*
ا/ت: دردت گرفت میتونی بگی آخ
ناهویا: درد؟ درد کجا بود
ا/ت: اها، نگران نباش امشب از باجی انتقامت میگیرم
ناهویا: میخوای چیکارش کنی؟
ا/ت: من کاریش ندارم
*شب ا/ت و باجی زود برمیگردن خونه*
مامانشو: خوش اومدین بچها
ا/ت: سلام مامان برات یه خبر دارم
باجی: سلام مامان *وی با تعجب به ا/ت نگاه میکنه ببینه خبر چیه*
ا/ت: باجی *مامانشو خم شد* امروز *دمپایی دراورد* یه دخترو*قبل اینکه ا/ت ادامه حرفشو بگه مامانشون دویید دنبال باجی*
مامانشون: باجی وایسا کاریت ندارممم
باجی: مامان بخدا دروغ میگه
مامانشون: وایسا ببینم اینجا پسرهههه بی همه چیززززز
باجی: ننه من کارینکردممم
مامانشون: تازه توجیح میکنییییی؟ بیا کاریت ندارمممم
باجی:: مادرمن یعنی چیکارینداری دمپایی دستته
مامانشون: میگم وایساااا
*ا/ت داریم که لبخندی شیطانی میزند و وارد اتاقش میشود و لباس خونه میپوشه*
ا/ت: هححهحهحهحههححه
۷.۷k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.