عشق و دوری
منظورت چیه
(رفتم عقب)
®من بدنت رو میخوام بیب
چ.. چرا اینجوری حرف نیزنمی متوجه نمیشم
(استرس)
®ضربانت رفته بالا تو خیلی هاتی
شوخی جالبی نیست
(پاشدم که برم)
®گرفتمش، که خواست داد بزنه جلویه دهنشو گرفتم و گفتم
میخوای کسی که دوسش داریو تا حد مرگ کتک بزنیم؟
یهو یه دسته از بچه ها بلند شدنو تویه اون ردیفی که من بودم نشستن
®صدات در نیاد اروم بشین
پاهامو سفت کردمو دستامو محکم کنارم نگه داشتم
®(بدنشو لمس میکردم و پهلوشو نیشگون گرفتم که کبود شد)
بدنتو شل کن
(سرم رو به معنی نه تکون دادم)
®بیشتر قسمتای بدنش انقدر فشار دادم تا کبود شده بود
کاری که گفتمو بکن
پامو روی پام محکم گرفته بودم و دستامم تویه قسمت سینه هام قفل کرده بودم
®کاری که میگم رو بکن
تمومش کنن
®فکنم تو تنت میخواره نه
(گردنشو کبود کردم)
اه
*با معلمم حرف زدمو برگشتم که سوهیو اون یارو رو تویه اون وضع دیدمو اعصابم خورد شد
وقتی دیدمش چشم پر از اشکم برق زد
*با عصبانیت رفتم بالا سرشو محکم کشیدمش
®سوهی رو محکم گرفتم
با اون کشش خراش دردناکی رویه بدنم انداخت
*ولش کننن
®چیکار میکنی هاا سوهی مال خودمهه
*حرف مفت نزن
پرتش کردم اونور و سریع سوهی رو بغل کردم
بغض داشتم
*هیششش چیزی نیست من اینجام همه چی تموم شد
®هه
*گمشو
®نگاهی بهشون انداختمو با خشم از اونجا رفتم
محکم گرفته بودمش
خیلی ترسیدم تاحالا کسی باهام این کار رو نکرده بود
*برا همین مقابله نکردی؟
بیشتر میترسیدم که به تو اسیب بزنن
*هیچ کس نمی تونه بهم اسیب بزنه
اگه بزنن چی؟ اگه بیه روز نباشی پیشم چی؟ اگه..
*هیشش نگران چیزی نباش و از چیزی نترس من همیشه پیشتم
(اون روز گزشت مدت زیادی پیش، هم بودیم هروزمون یه جور عجیب بود)
خیلی وقت بودپیش هم بودیم به اندازه قبل بهم احمیت نمیداد خیلی ناراحت بودم
*با رفیقام اشتی کرده بودمو الان پیش اونا میشستیم
¢خوشحالم که الان پیش اکیپی
"اره خیلی خوبه
'خوش برگشتی
™(بغلش کردم) دوست پسر جذاب خودمه
(یونجی دختره اما مثل پسرا رفتار میکنه)
میز پشتی نشسته بودم و نگاهشون میکردم
¢بیاید مثل همیشه بازم بریم بیرون مسخره بازی کنیم
" من پایمم
*اره بریم کلی جوک اماده کردم
(همه رفتن بیرون اما منتظر من نموندن تا وسایلم رو جم کردم همه رفته بودن وقتی رفتم تو حیاط تازه پیداشون کردم که مشغول جوک گفتن بودن)
™خیلی خوب بود
'یا نمیگید من احساس غریبی کنم هوم؟
*الاهی عزیزم (بوسیدن پیشونیش)
اما اون منو تاحالا نبوسیده چرا اونو... عا.... 💔
(رفتم عقب)
®من بدنت رو میخوام بیب
چ.. چرا اینجوری حرف نیزنمی متوجه نمیشم
(استرس)
®ضربانت رفته بالا تو خیلی هاتی
شوخی جالبی نیست
(پاشدم که برم)
®گرفتمش، که خواست داد بزنه جلویه دهنشو گرفتم و گفتم
میخوای کسی که دوسش داریو تا حد مرگ کتک بزنیم؟
یهو یه دسته از بچه ها بلند شدنو تویه اون ردیفی که من بودم نشستن
®صدات در نیاد اروم بشین
پاهامو سفت کردمو دستامو محکم کنارم نگه داشتم
®(بدنشو لمس میکردم و پهلوشو نیشگون گرفتم که کبود شد)
بدنتو شل کن
(سرم رو به معنی نه تکون دادم)
®بیشتر قسمتای بدنش انقدر فشار دادم تا کبود شده بود
کاری که گفتمو بکن
پامو روی پام محکم گرفته بودم و دستامم تویه قسمت سینه هام قفل کرده بودم
®کاری که میگم رو بکن
تمومش کنن
®فکنم تو تنت میخواره نه
(گردنشو کبود کردم)
اه
*با معلمم حرف زدمو برگشتم که سوهیو اون یارو رو تویه اون وضع دیدمو اعصابم خورد شد
وقتی دیدمش چشم پر از اشکم برق زد
*با عصبانیت رفتم بالا سرشو محکم کشیدمش
®سوهی رو محکم گرفتم
با اون کشش خراش دردناکی رویه بدنم انداخت
*ولش کننن
®چیکار میکنی هاا سوهی مال خودمهه
*حرف مفت نزن
پرتش کردم اونور و سریع سوهی رو بغل کردم
بغض داشتم
*هیششش چیزی نیست من اینجام همه چی تموم شد
®هه
*گمشو
®نگاهی بهشون انداختمو با خشم از اونجا رفتم
محکم گرفته بودمش
خیلی ترسیدم تاحالا کسی باهام این کار رو نکرده بود
*برا همین مقابله نکردی؟
بیشتر میترسیدم که به تو اسیب بزنن
*هیچ کس نمی تونه بهم اسیب بزنه
اگه بزنن چی؟ اگه بیه روز نباشی پیشم چی؟ اگه..
*هیشش نگران چیزی نباش و از چیزی نترس من همیشه پیشتم
(اون روز گزشت مدت زیادی پیش، هم بودیم هروزمون یه جور عجیب بود)
خیلی وقت بودپیش هم بودیم به اندازه قبل بهم احمیت نمیداد خیلی ناراحت بودم
*با رفیقام اشتی کرده بودمو الان پیش اونا میشستیم
¢خوشحالم که الان پیش اکیپی
"اره خیلی خوبه
'خوش برگشتی
™(بغلش کردم) دوست پسر جذاب خودمه
(یونجی دختره اما مثل پسرا رفتار میکنه)
میز پشتی نشسته بودم و نگاهشون میکردم
¢بیاید مثل همیشه بازم بریم بیرون مسخره بازی کنیم
" من پایمم
*اره بریم کلی جوک اماده کردم
(همه رفتن بیرون اما منتظر من نموندن تا وسایلم رو جم کردم همه رفته بودن وقتی رفتم تو حیاط تازه پیداشون کردم که مشغول جوک گفتن بودن)
™خیلی خوب بود
'یا نمیگید من احساس غریبی کنم هوم؟
*الاهی عزیزم (بوسیدن پیشونیش)
اما اون منو تاحالا نبوسیده چرا اونو... عا.... 💔
۲۷۱
۱۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.