پارت ۱۵
پارت ۱۵
هیچ ایده ای از اون بوسه نرم کوک نداشت و به محض اینکه فهمیدم چه اتفاقی داره میوفته کوک رو هول دادم و فورا به محوطه بیمارستان پناه بردم
قلبم تند میزد اون پسره احمق به چه حقی منو بوسید ؟!!
و بعد تر از اینها اینکه من خوشم اومده بود که اون از لب های کش اومده من خوشش اومده بود من دارم چی میگم من تهیونگ رو دارم حتی اگر تهیونگ هم نبود اون بیمارم بود !
نباید همچین اتفاقی بینمون رخ میداد داشتم دنبال گوشیم میگشتم که یادم اومد وسایلمو تو اتاق کوک جا گذاشتم به پرستار گفتم تا بره وسایلمو بیاره رفت و وسایلمو آورد و از تيمارستان رفتم ....
*****
تهیونگ رو دیدم و تهیونگ سعی میکرد بهم نزدیک بشه ولی من بهش اجازه نمی دادم ولی چرا یعنی بخاطر کوک بود خدایا باید چیکار میکردم اما همش به خودم اومید می دادم که من میتونم از پس این پرونده بر بیام و شکست نمی خورم
رفتن تيمارستان تو راهرو ها بودم که دکتر اومد پیشم
+ سلام
= سلام ؛ خانم ا/ت من نامه تون رو خوندم شما از روند بهبود کوک گفته بودید واقعا راسته ؟
لرزشی تو بدنم افتاده بود به سختی جوابش رو دادم
+ بله .. بله در واقع کوک خودش داره همکاری میکنه
= این واقعا عجیبه چون مایه بار یکی از دکتر هامونو به اتاقشون فرستادیم و در اخر بخاطر رفتار پر خاشگرانه ایشون مجبور شدیم بهش مورفین تزریق کنیم
+ یعنی چی ؟
= خوب اون نمی خواست اون دکتر رو ببینه بخاطر همین شروع کرد به نشون دادن رفتار های تهاجمی برای همین ماهم دیگه اون دکتر رو به اتاقش نفرستادیم تا شما اومدین
+ که این طور ..
سعی کردم چشمای لرزونم رو از دکتر پنهون کنم و هم میترسیدم چون کشش عجیبی به کوک پیدا کرده بودم ....
+ دکتر اگر با من کاری ندارید می تونم برم
= امروز به دیدن کوک نمیرید
+ نه .. امروز یه سری کاردارم
= خیلی خب بفرمایید
از اتاق اومدم بیرون تو راهرو ها بودم که به اتاق کوک رسیدم دلم میخواست برم پیشش برم حس معتادی رو داشتم که بهش مواد نرسیده بود واقعا کوک برام مواد بود ؟ اون برای من چی بود جز یه بیمار ؟
سرم رو تکون دادم تا فورا از این خلسه ها رهایی پیدا کنم
نگاهی به درِ اتاق کردم و قدم هامو به سمت در خروجی کج کردم
هیچ ایده ای از اون بوسه نرم کوک نداشت و به محض اینکه فهمیدم چه اتفاقی داره میوفته کوک رو هول دادم و فورا به محوطه بیمارستان پناه بردم
قلبم تند میزد اون پسره احمق به چه حقی منو بوسید ؟!!
و بعد تر از اینها اینکه من خوشم اومده بود که اون از لب های کش اومده من خوشش اومده بود من دارم چی میگم من تهیونگ رو دارم حتی اگر تهیونگ هم نبود اون بیمارم بود !
نباید همچین اتفاقی بینمون رخ میداد داشتم دنبال گوشیم میگشتم که یادم اومد وسایلمو تو اتاق کوک جا گذاشتم به پرستار گفتم تا بره وسایلمو بیاره رفت و وسایلمو آورد و از تيمارستان رفتم ....
*****
تهیونگ رو دیدم و تهیونگ سعی میکرد بهم نزدیک بشه ولی من بهش اجازه نمی دادم ولی چرا یعنی بخاطر کوک بود خدایا باید چیکار میکردم اما همش به خودم اومید می دادم که من میتونم از پس این پرونده بر بیام و شکست نمی خورم
رفتن تيمارستان تو راهرو ها بودم که دکتر اومد پیشم
+ سلام
= سلام ؛ خانم ا/ت من نامه تون رو خوندم شما از روند بهبود کوک گفته بودید واقعا راسته ؟
لرزشی تو بدنم افتاده بود به سختی جوابش رو دادم
+ بله .. بله در واقع کوک خودش داره همکاری میکنه
= این واقعا عجیبه چون مایه بار یکی از دکتر هامونو به اتاقشون فرستادیم و در اخر بخاطر رفتار پر خاشگرانه ایشون مجبور شدیم بهش مورفین تزریق کنیم
+ یعنی چی ؟
= خوب اون نمی خواست اون دکتر رو ببینه بخاطر همین شروع کرد به نشون دادن رفتار های تهاجمی برای همین ماهم دیگه اون دکتر رو به اتاقش نفرستادیم تا شما اومدین
+ که این طور ..
سعی کردم چشمای لرزونم رو از دکتر پنهون کنم و هم میترسیدم چون کشش عجیبی به کوک پیدا کرده بودم ....
+ دکتر اگر با من کاری ندارید می تونم برم
= امروز به دیدن کوک نمیرید
+ نه .. امروز یه سری کاردارم
= خیلی خب بفرمایید
از اتاق اومدم بیرون تو راهرو ها بودم که به اتاق کوک رسیدم دلم میخواست برم پیشش برم حس معتادی رو داشتم که بهش مواد نرسیده بود واقعا کوک برام مواد بود ؟ اون برای من چی بود جز یه بیمار ؟
سرم رو تکون دادم تا فورا از این خلسه ها رهایی پیدا کنم
نگاهی به درِ اتاق کردم و قدم هامو به سمت در خروجی کج کردم
۷.۵k
۲۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.