عشق مافیای(p22)
عشق مافیای(p22)
بعد حدودا نیم ساعت زنگ خونه زده شد(سر وقت)
یونا درو باز کرد ولی خشکش زد
ا.ت:یونا؟
رفتم سمتش ولی منم خشکم زد
اون...اون جونگ کوک بود
هممون خشکمون زده بود چون هیچکدوم انتظار نداشتیم که اینطوری همو ببینیم
بینمون سکوت بود ولی یونا شکستش و بایه لبخند مسخره گفت
یونا: خب.. سلام امم... بفرمایید تو
که همه به خودمون اومدیم و اومدیم داخل
یونا:چیزی میل دارین بیارم؟نوشیدنی ای چیزی
جیمین:ن..نه مرس
با اخم به یونا و جونگکوک نگا میکردم
ویوجونگ کوک*
اون ا.ت بود...چطور ممکنه؟
من به ا.ت خیره بودم اونم با اخم غلیظی به من خیری بود
هیچکدوممون هیچ حرفی نمیزدیم
ولی جیمین سره حرفو باز کرد
جیمین:خب ....کجا باید لباسمو عوض کنم
یونا:درسته... همراهم بیا
ویو ا.ت*
یونا و جیمین رفتن و فقطمنو جونگ کوک موندیم
با اخم نگاهش میکردم
ا.ت:تو اینجا چیکار میکنی؟
جونگکوک: تو خودت اینجا چیکار میکنی
ا.ت: اینجا خونمه
جونگکوک: او... درسته
بعد این حرف جونگکوک یونا اومد و بعد از چند دقیقه جیمین
یونا:خب الان که همه اینجاییم بریم شروع کنیم به درست کردن پیتزا
جیمین و یونا بلند شدن رفتن
منم خواستم برم که جونگکوک دستمو گرفت
نگاهی به دستم انداختم و این نگاه به معنی چیکار میکنی بود(چرت شد نه؟)
که با هول دستمو ول کرد
جونگکوک:امم.. میگم دستشویی کجاست؟
ا.ت:توی راهرو اولی سمت چپ
جونگکوک:مرسی...
بعد حدودا نیم ساعت زنگ خونه زده شد(سر وقت)
یونا درو باز کرد ولی خشکش زد
ا.ت:یونا؟
رفتم سمتش ولی منم خشکم زد
اون...اون جونگ کوک بود
هممون خشکمون زده بود چون هیچکدوم انتظار نداشتیم که اینطوری همو ببینیم
بینمون سکوت بود ولی یونا شکستش و بایه لبخند مسخره گفت
یونا: خب.. سلام امم... بفرمایید تو
که همه به خودمون اومدیم و اومدیم داخل
یونا:چیزی میل دارین بیارم؟نوشیدنی ای چیزی
جیمین:ن..نه مرس
با اخم به یونا و جونگکوک نگا میکردم
ویوجونگ کوک*
اون ا.ت بود...چطور ممکنه؟
من به ا.ت خیره بودم اونم با اخم غلیظی به من خیری بود
هیچکدوممون هیچ حرفی نمیزدیم
ولی جیمین سره حرفو باز کرد
جیمین:خب ....کجا باید لباسمو عوض کنم
یونا:درسته... همراهم بیا
ویو ا.ت*
یونا و جیمین رفتن و فقطمنو جونگ کوک موندیم
با اخم نگاهش میکردم
ا.ت:تو اینجا چیکار میکنی؟
جونگکوک: تو خودت اینجا چیکار میکنی
ا.ت: اینجا خونمه
جونگکوک: او... درسته
بعد این حرف جونگکوک یونا اومد و بعد از چند دقیقه جیمین
یونا:خب الان که همه اینجاییم بریم شروع کنیم به درست کردن پیتزا
جیمین و یونا بلند شدن رفتن
منم خواستم برم که جونگکوک دستمو گرفت
نگاهی به دستم انداختم و این نگاه به معنی چیکار میکنی بود(چرت شد نه؟)
که با هول دستمو ول کرد
جونگکوک:امم.. میگم دستشویی کجاست؟
ا.ت:توی راهرو اولی سمت چپ
جونگکوک:مرسی...
۱.۸k
۲۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.