★چند پارتی★
★چند پارتی★
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
اسم رمان؟: My sweetheart loves me
کاپل؟: زویآ _ برایان
pirt: ۵
زویآ از درد وحشتناک بیهوش شده بود چند دقیقه گذشت و بهوش اومد
جونگکوک با نگرانی اومد پیشش و گفت 👇🏻
جونگکوک: زویآ حالت خوبه؟
زویآ: خوبم نگران نباش
جونگکوک: اجازه هست ببینم؟
زویآ: ببین
جونگکوک پاهای زویآ رو دید و بجور کبود و سیاه شده بود
جونگکوک گفت👇🏻
جونگکوک: باید خوب استراحت کنیا اصلا از جات تکون نخور
زویآ: حالا انگار چی شده فقط یه ضربه کوچیکه
جونگکوک: د اخه این ضربه کوچیکه!!؟
زویآ: عجب
جونگکوک: بزار بلندت کنم
زویآ: وایسا هههههههههه..(بلندش کرد)
جونگکوک: اتاقت کجاست؟
زویآ: طبقه ۵ واحد ۶۷
جونگکوک: اوک پس محکم منو بگیر
زویآ: خ.. خیله خب..
جونگکوک زویآ رو برد تو اتاقش، زویآ احساس خستی و خواب الودگی داشت
جونگکوک زویآ رو گذاشت رو تخت و گفت👇🏻
جونگکوک: زویآ
زویآ: بله
جونگکوک: ببخشید
زویآ: از چی؟
جونگکوک: بخاطر من صدمه دیدی
زویآ: تقصیر تو نیست، من حواس پرتم، باید حواسمو بیشتر جمع میکردم
جونگکوک و زویآ چشم تو چشم شدن، کوک دسته زویآ رو گرفت و چشماشو بست، اروم اروم نزدیک شد، و Lبشو گذاشت روی Lبای زویآ و خیلی ملایم ازش Lب گرفت
★پارت بعدی فردا، فردا امتحان قران دارم دعا کنید درست جواب بدم خیلی استرس دارم😔★
#جونگکوک #فیک_از_جونگکوک #فیک #داستان #بی_تی_اس
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
اسم رمان؟: My sweetheart loves me
کاپل؟: زویآ _ برایان
pirt: ۵
زویآ از درد وحشتناک بیهوش شده بود چند دقیقه گذشت و بهوش اومد
جونگکوک با نگرانی اومد پیشش و گفت 👇🏻
جونگکوک: زویآ حالت خوبه؟
زویآ: خوبم نگران نباش
جونگکوک: اجازه هست ببینم؟
زویآ: ببین
جونگکوک پاهای زویآ رو دید و بجور کبود و سیاه شده بود
جونگکوک گفت👇🏻
جونگکوک: باید خوب استراحت کنیا اصلا از جات تکون نخور
زویآ: حالا انگار چی شده فقط یه ضربه کوچیکه
جونگکوک: د اخه این ضربه کوچیکه!!؟
زویآ: عجب
جونگکوک: بزار بلندت کنم
زویآ: وایسا هههههههههه..(بلندش کرد)
جونگکوک: اتاقت کجاست؟
زویآ: طبقه ۵ واحد ۶۷
جونگکوک: اوک پس محکم منو بگیر
زویآ: خ.. خیله خب..
جونگکوک زویآ رو برد تو اتاقش، زویآ احساس خستی و خواب الودگی داشت
جونگکوک زویآ رو گذاشت رو تخت و گفت👇🏻
جونگکوک: زویآ
زویآ: بله
جونگکوک: ببخشید
زویآ: از چی؟
جونگکوک: بخاطر من صدمه دیدی
زویآ: تقصیر تو نیست، من حواس پرتم، باید حواسمو بیشتر جمع میکردم
جونگکوک و زویآ چشم تو چشم شدن، کوک دسته زویآ رو گرفت و چشماشو بست، اروم اروم نزدیک شد، و Lبشو گذاشت روی Lبای زویآ و خیلی ملایم ازش Lب گرفت
★پارت بعدی فردا، فردا امتحان قران دارم دعا کنید درست جواب بدم خیلی استرس دارم😔★
#جونگکوک #فیک_از_جونگکوک #فیک #داستان #بی_تی_اس
۱.۸k
۰۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.