🦋گیسوی شب🦋
🦋گیسوی شب🦋
# ادامه پارت صد وبیست شش...
گیسو :
- مهم نیست عادت کردم به حرفای سردت
نگام می کرد نگاش نکردم نفسشو فوت کرد وگفت : وقتی میگم بچه ا...
با اخم نگاش کردم خندش گرفت وگفت: خیلی رو این حرف حساسی
- من بچه نیستم آریا
فکر کنم صدام خیلی بلند بود که متعجب نگام می کرد آروم گفت : باشه حالا چرا داد می زنی
- با من مثله بقیه رفتار کن
آریا : نمیشه
چقدر خوب بلد بود حرصم رو در بیاره
- تا حالا کسی بهت گفته خیلی ...
نگام کرد وگفت : خیلی چی ؟
چشای زیتونی رنگش از همیشه زیبا تر بود خیره شدم به چشاش حرفم یادم رفت
چرا یهو انقدر بهم نزدیک شدیم چرا نفس هاش می خورد تو صورتم ...
# ادامه پارت صد وبیست شش...
گیسو :
- مهم نیست عادت کردم به حرفای سردت
نگام می کرد نگاش نکردم نفسشو فوت کرد وگفت : وقتی میگم بچه ا...
با اخم نگاش کردم خندش گرفت وگفت: خیلی رو این حرف حساسی
- من بچه نیستم آریا
فکر کنم صدام خیلی بلند بود که متعجب نگام می کرد آروم گفت : باشه حالا چرا داد می زنی
- با من مثله بقیه رفتار کن
آریا : نمیشه
چقدر خوب بلد بود حرصم رو در بیاره
- تا حالا کسی بهت گفته خیلی ...
نگام کرد وگفت : خیلی چی ؟
چشای زیتونی رنگش از همیشه زیبا تر بود خیره شدم به چشاش حرفم یادم رفت
چرا یهو انقدر بهم نزدیک شدیم چرا نفس هاش می خورد تو صورتم ...
۱۶.۲k
۰۵ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.