پارت ۴ (هدیه❤)
پارت ۴ (هدیه❤)
.
رسیدن....
ا/ت : ب.ب.خشید...اینجا من ...باید...چیکار کنم (ترسیده و لکنت)
تهیونگ : الان نترس موقعش نیس(سرد)
ا/ت : میشه منو برگردونین خودم بدهکاری های بابامو بهتون میدم (بغض)
تهیونگ : خفه شووو(داد)
تهیونگ : اجوما(عربده)
اجوما : بله ...پ.سرم....
تهیونگ : این برده جدیده امادش کن تو اتاق شکنجه
ا/ت : چ.چیی اما ..من..ک.ه کاری نکردم(ترسیده و گریه)
.
خلاصه ا/ت رو بزور میبرن و کلی تهیونگ اون رو شکنجه میده.
ا/ت ویو
ای بدنم درد میکنه (گریه)
تهیونگ که از دوربین نگاش میکنه دلش سوخت کل بدن اون دختر خونی و کبود بود و دختر هم داشت زار زار گریه میکرد تهیونگ دلش سوخت با خودش گف چرا باید تاوان کارای باباشو پس بده
تهیونگ : اجوما (داد)
اجوما: بله؟
تهیونگ : برو ا/ت رو پانسمان کن بعد تو کارا کمکت کنه
اجوما : باش
.
خلاصهههه یک ماه گذشت و تهیونگ کلی ا/ت رو کتک میزد تا اینکه....
.
امیدوارم خوشتون بیاد❤به عنوان هدیه روز دختر قرار بود دیروز بزارم ولی نت یاری نکرد امروز صبح گذاشتم❤
.
#سناریو
#درخواستی
#فیک
.
رسیدن....
ا/ت : ب.ب.خشید...اینجا من ...باید...چیکار کنم (ترسیده و لکنت)
تهیونگ : الان نترس موقعش نیس(سرد)
ا/ت : میشه منو برگردونین خودم بدهکاری های بابامو بهتون میدم (بغض)
تهیونگ : خفه شووو(داد)
تهیونگ : اجوما(عربده)
اجوما : بله ...پ.سرم....
تهیونگ : این برده جدیده امادش کن تو اتاق شکنجه
ا/ت : چ.چیی اما ..من..ک.ه کاری نکردم(ترسیده و گریه)
.
خلاصه ا/ت رو بزور میبرن و کلی تهیونگ اون رو شکنجه میده.
ا/ت ویو
ای بدنم درد میکنه (گریه)
تهیونگ که از دوربین نگاش میکنه دلش سوخت کل بدن اون دختر خونی و کبود بود و دختر هم داشت زار زار گریه میکرد تهیونگ دلش سوخت با خودش گف چرا باید تاوان کارای باباشو پس بده
تهیونگ : اجوما (داد)
اجوما: بله؟
تهیونگ : برو ا/ت رو پانسمان کن بعد تو کارا کمکت کنه
اجوما : باش
.
خلاصهههه یک ماه گذشت و تهیونگ کلی ا/ت رو کتک میزد تا اینکه....
.
امیدوارم خوشتون بیاد❤به عنوان هدیه روز دختر قرار بود دیروز بزارم ولی نت یاری نکرد امروز صبح گذاشتم❤
.
#سناریو
#درخواستی
#فیک
۱۶.۵k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.