فیکشن سهون پارت ۹
🚫رقص رو خون🚫
پارت نهم
نویسنده:ارتمیس
*خب..بستگی داره کدوم خونه رو بگی(:
_چ..چی منطورت چیه!
*خونت پیش لیسا یعنی دست راستم و جیسو دست چپمه باهاشون زندگی میکنی
البته خب توام میشه دست چپم دیگه
دست چپ دومم((((:
_من پیش اونا نمیرم!
*اوممم خب....
قبل از تموم کردن حرفش با عصبانیت گفتم:بسههه دیگه انقدر از من سوءاستفاده نکن
*من سوءاستفاده نکردم
خودت خواستی زنده بودنی
_ادرس!
کاغذی جلوم گذاشت
طرف در رفتم که با صداش متوقف شدم
_راستی...
کار احمقانه ای نکنی
وگرنه با اطلاعاتی که از خواهرت دادی پیداش که کردیم...
خب اره بهت تحویل میدم ولی..جنازشو
سرمو کمی کج کردمو با پوزخند عصبی گفتم:تف به چی خلافکاره
و بعد سریع اون ویلای کوفتی رو ترک کردم
ادرسش زیاد دور نبود خودمو به اونجا رسوندمو زنگ ایفونو زدم
در باز شد و وارد شد
یه دختر که انگار همونی دختری که اونروز منو برد دیدم
جیسو:لیسا کی بود؟
آیو:پس اسمش لیسا بود!
لیسا با ادامسی که با دهن باز میجوید گفت:خوش نیومدی
نگاهمو ازش گرفتمو به اون دختر دیگه دادم
سهون گفته بود لیسا و جیسو!
پس بنظر اگه اون دختر لیسا بود اونم جیسو میشه
جیسو لبخند فیکی زد و گفت:عا سلام
آیو:سلام
قدم زنان به جلو حرکت کردم و از دو پله بالا رفتم
درو فشار دادم و وارد شدم
لیسا:بالا..اتاق اخر از سمت چپ
آیو:بی اهمیت بهش سمت اتاق رفتمو بعد داخل شدن درو قفل کردم
خودمو روی تخت پرت کردم و چشمامو روی این دنیای مزخرف بستم تا توی همین دنیای مزخرف خوابم ببره....
ادامه داره♤
لایک♡
کامنت♤
کپی ممنوع!
فالو=فالو
پارت نهم
نویسنده:ارتمیس
*خب..بستگی داره کدوم خونه رو بگی(:
_چ..چی منطورت چیه!
*خونت پیش لیسا یعنی دست راستم و جیسو دست چپمه باهاشون زندگی میکنی
البته خب توام میشه دست چپم دیگه
دست چپ دومم((((:
_من پیش اونا نمیرم!
*اوممم خب....
قبل از تموم کردن حرفش با عصبانیت گفتم:بسههه دیگه انقدر از من سوءاستفاده نکن
*من سوءاستفاده نکردم
خودت خواستی زنده بودنی
_ادرس!
کاغذی جلوم گذاشت
طرف در رفتم که با صداش متوقف شدم
_راستی...
کار احمقانه ای نکنی
وگرنه با اطلاعاتی که از خواهرت دادی پیداش که کردیم...
خب اره بهت تحویل میدم ولی..جنازشو
سرمو کمی کج کردمو با پوزخند عصبی گفتم:تف به چی خلافکاره
و بعد سریع اون ویلای کوفتی رو ترک کردم
ادرسش زیاد دور نبود خودمو به اونجا رسوندمو زنگ ایفونو زدم
در باز شد و وارد شد
یه دختر که انگار همونی دختری که اونروز منو برد دیدم
جیسو:لیسا کی بود؟
آیو:پس اسمش لیسا بود!
لیسا با ادامسی که با دهن باز میجوید گفت:خوش نیومدی
نگاهمو ازش گرفتمو به اون دختر دیگه دادم
سهون گفته بود لیسا و جیسو!
پس بنظر اگه اون دختر لیسا بود اونم جیسو میشه
جیسو لبخند فیکی زد و گفت:عا سلام
آیو:سلام
قدم زنان به جلو حرکت کردم و از دو پله بالا رفتم
درو فشار دادم و وارد شدم
لیسا:بالا..اتاق اخر از سمت چپ
آیو:بی اهمیت بهش سمت اتاق رفتمو بعد داخل شدن درو قفل کردم
خودمو روی تخت پرت کردم و چشمامو روی این دنیای مزخرف بستم تا توی همین دنیای مزخرف خوابم ببره....
ادامه داره♤
لایک♡
کامنت♤
کپی ممنوع!
فالو=فالو
۵.۷k
۱۵ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.