عاشق خدمتکارم شدم پارت ۲ فصل دوم
از زبان جین وو :
این چند روز خیلی کار رو سرم ریخته بود
داشتم همینجور کارام رو انجام میدادم که صدای ا/ت رو کنار گوشم شنیدم که گفت:
ا/ت : میبینم که مارو به کارت فروختی خان داداش.....
قشنگ میتونستم توی صداش دلگیری و ناراحتی رو حس کنم......البته حقم داشت چند وقتی میشد که به خاطر زیاد شدن کارا اصلا نمیتونستم براش وقت بزارم.....بهش گفتم......
جین وو : مگه میشه آبجیه گلمون به کارم بفروشم
ا/ت : قطعا میشه......اگه نمیشد که تو انق....
حرفشو قطع کردمو گفتم.....
جین وو : میدونم میدونم.....این روزا کارام خیلی زیاد شده بود نتونستم زیاد بهت توجه کنم....حالا میشه این داداش خطاکارتو ببخشی🥺 ( اینجا رو با حالت کیوت گفت )
ا/ت : اوممممممم ن...
از زبان ا/ت :
میخواستم یکم اذیتش کنم به خاطر همین میخواستم بگم نه نبخشیدم که با کاری که کرداحساس کردم تمام ناراحتیام ازبین رفت
اون گونمو بوسید و گفت ........
جین وو : حالا چی....حالا بخشیدی
متقابل گونش بوسیدمو گفتم.....
ا/ت : مگه میشه داداشمو نبخشم ( بالبخند)
تا اینو گفتم یه لبخند قشنگ روی لبش اومد ..... یهو گفت.......
جین وو : بهتر بری خونه استراحت کنی
نا سلامتی قرار داری
ا/ت : یه جور میگی قرار حالا انگار قرار چی هست یه قرار کاریه دیگه....
جین وو : ربطی نداره بالاخره بابد انرژی داشته باشی .....فک کردی خبر ندارم از کارات
حلا هم زور باش برو خونه استراحت کن....
ا/ت : ول...
جین وو : رو حرف من حرف نزن زود باش
ا/ت : باشه خدافظ دادشی....مراقب خودت باش..وعده های غذاییت هم یادت نره بخوری.....
جین وو : چشم بانو امر دیگه
لبخندی به روش زدمو گفتم....
ا/ت : فقط سلامتی من برم دیگه مراقب خودت باش بای بای
جین وو : توهم همینطور خدافظ
بعد از اینکه از جین وو خدافظی کردم به منشی گفتم من الان میرم و با ماشینم یه سمت خونه حرکت کردم....
*۲۰ دقیقه بعد*
بعد از ۲۰ دقیقه رسیدم خونه....چون گشنم نبود
فقط لباسام رو عوض کردمو یه آبی به دست و صورتم زدم.....بعدم که از شدت خواب فقط رو تخت ولو شدم....کم کم چشمام روهم رفتو داخل خواب عمیقی فرو رفتم.......
این چند روز خیلی کار رو سرم ریخته بود
داشتم همینجور کارام رو انجام میدادم که صدای ا/ت رو کنار گوشم شنیدم که گفت:
ا/ت : میبینم که مارو به کارت فروختی خان داداش.....
قشنگ میتونستم توی صداش دلگیری و ناراحتی رو حس کنم......البته حقم داشت چند وقتی میشد که به خاطر زیاد شدن کارا اصلا نمیتونستم براش وقت بزارم.....بهش گفتم......
جین وو : مگه میشه آبجیه گلمون به کارم بفروشم
ا/ت : قطعا میشه......اگه نمیشد که تو انق....
حرفشو قطع کردمو گفتم.....
جین وو : میدونم میدونم.....این روزا کارام خیلی زیاد شده بود نتونستم زیاد بهت توجه کنم....حالا میشه این داداش خطاکارتو ببخشی🥺 ( اینجا رو با حالت کیوت گفت )
ا/ت : اوممممممم ن...
از زبان ا/ت :
میخواستم یکم اذیتش کنم به خاطر همین میخواستم بگم نه نبخشیدم که با کاری که کرداحساس کردم تمام ناراحتیام ازبین رفت
اون گونمو بوسید و گفت ........
جین وو : حالا چی....حالا بخشیدی
متقابل گونش بوسیدمو گفتم.....
ا/ت : مگه میشه داداشمو نبخشم ( بالبخند)
تا اینو گفتم یه لبخند قشنگ روی لبش اومد ..... یهو گفت.......
جین وو : بهتر بری خونه استراحت کنی
نا سلامتی قرار داری
ا/ت : یه جور میگی قرار حالا انگار قرار چی هست یه قرار کاریه دیگه....
جین وو : ربطی نداره بالاخره بابد انرژی داشته باشی .....فک کردی خبر ندارم از کارات
حلا هم زور باش برو خونه استراحت کن....
ا/ت : ول...
جین وو : رو حرف من حرف نزن زود باش
ا/ت : باشه خدافظ دادشی....مراقب خودت باش..وعده های غذاییت هم یادت نره بخوری.....
جین وو : چشم بانو امر دیگه
لبخندی به روش زدمو گفتم....
ا/ت : فقط سلامتی من برم دیگه مراقب خودت باش بای بای
جین وو : توهم همینطور خدافظ
بعد از اینکه از جین وو خدافظی کردم به منشی گفتم من الان میرم و با ماشینم یه سمت خونه حرکت کردم....
*۲۰ دقیقه بعد*
بعد از ۲۰ دقیقه رسیدم خونه....چون گشنم نبود
فقط لباسام رو عوض کردمو یه آبی به دست و صورتم زدم.....بعدم که از شدت خواب فقط رو تخت ولو شدم....کم کم چشمام روهم رفتو داخل خواب عمیقی فرو رفتم.......
۱۲۰.۹k
۰۲ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.