وقتی که زندگیم عوض شد ۲۶
تهیونگ بلند
گفت: ات من و ببخش به خاطر تمام حرف هایی که بهت زدم و کار هایی که باهات کردم لطفا منو ببخش
ات : از حرف هایی که تهیونگ زد گریم گرفت و تهیونگ سرم رو گذاشت رو سینه اش و من هم شروع کردم گریه کردن دیدم اون همین جوری داره موهام رو ناز می کنه و میگه :
ببخشید،آروم باش
ات :وقتی آروم باش رو گفت بدتر گریه ام گرفت و گفتم: چجوری آروم باشم وقتی که مامانم رو برای همیشه از دست دادم؟ و الان هیچ کس رو ندارم. همون موقع تهیونگ صورتم رو گرفت و گفت:چی!مامانت؟
ات واقعا متاسفم،من،من نمی دونستم که همچین اتفاقی برات افتاده و بعد تهیونگ جلوی بقیه موهام رو بوس کرد و من به خودم اومدم و دیدم که باید سفارش های بقیه رو بدم به خاطر همین گفتم : من باید برم سفارش های بقیه رو بدم کاملا از یادم رفته بودن من رفتم بعدا می بینمتون.
و بعد با عجله رفتم بقیه ی سفارش ها رو دادم
این داستان ادامه دارد...💜
#تهیونگ
#فیک
گفت: ات من و ببخش به خاطر تمام حرف هایی که بهت زدم و کار هایی که باهات کردم لطفا منو ببخش
ات : از حرف هایی که تهیونگ زد گریم گرفت و تهیونگ سرم رو گذاشت رو سینه اش و من هم شروع کردم گریه کردن دیدم اون همین جوری داره موهام رو ناز می کنه و میگه :
ببخشید،آروم باش
ات :وقتی آروم باش رو گفت بدتر گریه ام گرفت و گفتم: چجوری آروم باشم وقتی که مامانم رو برای همیشه از دست دادم؟ و الان هیچ کس رو ندارم. همون موقع تهیونگ صورتم رو گرفت و گفت:چی!مامانت؟
ات واقعا متاسفم،من،من نمی دونستم که همچین اتفاقی برات افتاده و بعد تهیونگ جلوی بقیه موهام رو بوس کرد و من به خودم اومدم و دیدم که باید سفارش های بقیه رو بدم به خاطر همین گفتم : من باید برم سفارش های بقیه رو بدم کاملا از یادم رفته بودن من رفتم بعدا می بینمتون.
و بعد با عجله رفتم بقیه ی سفارش ها رو دادم
این داستان ادامه دارد...💜
#تهیونگ
#فیک
۸.۱k
۲۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.