part 14 : my half brother
خلاصه وسایلشون رو جمع کزدن
و سوجین واسه فردا بلیط گرفت
صبح که همه آماده ب رفتم بودن
سوجین استایل های همه رو ست کرد و بهشون کلاه و ماسک داد تا بزنن ( اگه شد استایلاشون میزارم )
ا.ت : جلب توجه نیست
سوجین : ۳۴ تا خبر نگار و کلی پاپاراتزی و جمعیت خبر کردم
ا.ت : چیکار کردی
سوجین : قراره مثل آیدل ها ی معروف خودمون رو جلوه بدیم یه هواپیمای شخصی بریم آمریکا اونجا میریم شرکت تو
ا.ت : شرکت من
سوجین : این رو از خاله مینجی بپرس
ا.ت : خاله سوجین چی میگه
خاله مینجی : مادرت بهم گفته بود باید تو رو به موفقیت برسونم توی وصیت نامش هم نوشته خوشگل خاله منم واسه ی همین این شرکت رو درست کردم از طرف. منو و مامانت و بابات به مناسبت تولد ۲۰ سالگیت
ا.ت : ولی منکه هنوز ۲۰سالم نشده مونده تا تولدم
مینجی: خب زودتر هدیه رو بهت میدم حالا بریم که دیر شد
از زبان جونگ کوک
از ماموریت برگشتم
و وقتی رسیدم خونه شوگا و اجوما رو مضطرب دیدم پسرا هم هرکدوم گوشی هاشون دستشون بود هیچ کدوم متوجه من نشدن
نامجون گوشیش رو محکم روی میز کوبید و داد کشید : خدایا پیداش نکردن اگه جونگ کوک بیاد هممون رو می
که وقتی برگشت و منک دید حرفش رو خورد پسرا رد نگاهش رو دنبال کردن و به من رسیدن رنگ از روشون پرید
جونگ کوک: بچه ها چیزی شد
نامجون : نه
شوگا: آره
باهم دیگه گفتن
جونگ کوک : بچه ها یه بار دیگه میگم چیزی شده
نامجون : نه
شوگا : آره
باهم دیگه گفتن
شوگا: جونگ کوک عصبانی نشو خب اصلا خیلی آروم یه نفس عمیق بکش
جونگ کو ک: شوگا چی میخوای بگی وای نه ا.ت چیزیش شده
و سریع پله ها رو طی کردم و رفتم بالا در اتاق رو کا باز کردم با بوی خوبه ا.ت مواجه شدم بوش بود ولی خودش نبود یعنی چی
میا هم نبود از سرو کله ی شوگا بالا بره
عجیب بود رفتم پایین
جونگ کوک : ا.ت و میا نیستن
شوگا : د من دوساعت دارم چی میگم میا به اجوما گفته میره حموم ا.ت هم گفته خوابم میاد ههمون رو پیچوندن و فلنگ رو بستن
قلبم رو حس نمیکردم رفته
پروانه کوچولوم رفته
جونگ کوک : چرا رفته مگه من چی واسش کم گزاشتم
دیگه دوتا پام رو حس نمکردم افتادم
پسرا اومدن دورم
فریاد کشیدم: به اوم بی عرضه ها بگو پیداش کنن
و سوجین واسه فردا بلیط گرفت
صبح که همه آماده ب رفتم بودن
سوجین استایل های همه رو ست کرد و بهشون کلاه و ماسک داد تا بزنن ( اگه شد استایلاشون میزارم )
ا.ت : جلب توجه نیست
سوجین : ۳۴ تا خبر نگار و کلی پاپاراتزی و جمعیت خبر کردم
ا.ت : چیکار کردی
سوجین : قراره مثل آیدل ها ی معروف خودمون رو جلوه بدیم یه هواپیمای شخصی بریم آمریکا اونجا میریم شرکت تو
ا.ت : شرکت من
سوجین : این رو از خاله مینجی بپرس
ا.ت : خاله سوجین چی میگه
خاله مینجی : مادرت بهم گفته بود باید تو رو به موفقیت برسونم توی وصیت نامش هم نوشته خوشگل خاله منم واسه ی همین این شرکت رو درست کردم از طرف. منو و مامانت و بابات به مناسبت تولد ۲۰ سالگیت
ا.ت : ولی منکه هنوز ۲۰سالم نشده مونده تا تولدم
مینجی: خب زودتر هدیه رو بهت میدم حالا بریم که دیر شد
از زبان جونگ کوک
از ماموریت برگشتم
و وقتی رسیدم خونه شوگا و اجوما رو مضطرب دیدم پسرا هم هرکدوم گوشی هاشون دستشون بود هیچ کدوم متوجه من نشدن
نامجون گوشیش رو محکم روی میز کوبید و داد کشید : خدایا پیداش نکردن اگه جونگ کوک بیاد هممون رو می
که وقتی برگشت و منک دید حرفش رو خورد پسرا رد نگاهش رو دنبال کردن و به من رسیدن رنگ از روشون پرید
جونگ کوک: بچه ها چیزی شد
نامجون : نه
شوگا: آره
باهم دیگه گفتن
جونگ کوک : بچه ها یه بار دیگه میگم چیزی شده
نامجون : نه
شوگا : آره
باهم دیگه گفتن
شوگا: جونگ کوک عصبانی نشو خب اصلا خیلی آروم یه نفس عمیق بکش
جونگ کو ک: شوگا چی میخوای بگی وای نه ا.ت چیزیش شده
و سریع پله ها رو طی کردم و رفتم بالا در اتاق رو کا باز کردم با بوی خوبه ا.ت مواجه شدم بوش بود ولی خودش نبود یعنی چی
میا هم نبود از سرو کله ی شوگا بالا بره
عجیب بود رفتم پایین
جونگ کوک : ا.ت و میا نیستن
شوگا : د من دوساعت دارم چی میگم میا به اجوما گفته میره حموم ا.ت هم گفته خوابم میاد ههمون رو پیچوندن و فلنگ رو بستن
قلبم رو حس نمیکردم رفته
پروانه کوچولوم رفته
جونگ کوک : چرا رفته مگه من چی واسش کم گزاشتم
دیگه دوتا پام رو حس نمکردم افتادم
پسرا اومدن دورم
فریاد کشیدم: به اوم بی عرضه ها بگو پیداش کنن
۸.۹k
۰۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.