Sweet sin
Sweet sin
Part¹⁹
" ۶ جولای 16:30 عصر "
توی بغل تهیونگ روی کاناپه نشسته بودن و مشغول تماشای فیلم کمدی بودن.
هردو درحال خندیدن بودن که در عمارت باز شد و یونگی و جیمین وارد خونه شدن.
تهیونگ سمتشون برگشت و با صدای بلند گفت.
_ اووووو. بالاخره زوجمون تشریف اوردن.
جونگکوک خندید و بلند شد و فیلم رو توقف کرد و به سمت جیمین رفت.
_ خوش میگذره جیمین شی؟
جیمین متعجب بهش خیره شد. به حد کافی دلشو شکسته بود.. ولی اون پسر هنوز هم باهاش به خوبی رفتار میکرد.
_ منو بخشیدی؟
تهیونگ و یونگی با تعجب به دوتاشون نگاه میکردن تا بفهمن چه اتفاقی افتاده.
جونگکوک دستاشو باز کرد و به جیمین فهموند که باید بغلش کنه و جیمین هم تو بغل بهترین دوستش فرو رفت.
_ دیگه هیچوقت ناراحتت نمیکنم جونگکوکیم.
جونگکوک لبخند محوی زد و جواب داد:
_ قول نده جیمین شی. دوتامونم میدونیم که تو عمل به قولای فاکیت خوب نیستی.
جیمین لبخند تلخی زد. میدونست جونگکوک اخلاقی داره که بعد ناراحت شدنش فقط میبخشه ولی دوباره اعتماد نمیکنه. پس مطمعن بود که جونگکوک دوباره بهش اعتماد نمیکنه ولی زیاد هم براش مهم نبود. همین که ازش دلگیر نبود براش کافی بود.
از بغلش بیرون اومد و به تهیونگ نگاه کرد. آروم خندید و گفت.
_ این شیطون بلا خیلی اذیتت میکنه کیم؟
_ پسر من اذیتم نمیکنه ولی درمورد شیطون بودنش باید بگم که-..
جونگکوک وسط حرف تهیونگ پرید.
_ نظرتون چیه این بحث فاکی رو تمومش کنیم؟
همگی بلند خندیدن. چه خوب بود که اینجوری پیش هم خوشحال و شاد بودن. ولی این خوشحالی دائمی بود؟
کی میدونه! شاید آره و شایدم نه. کسی از آیندش خبر نداره و نمیدونه که سرنوشت براشون چه چیز هایی رو درنظر گرفته. قراره براشون خوش بگذره یا دردهای بدی رو تحمل کنن؟!
سرنوشت همیشه تلخ تر از چیزی بود که انتظارشو داشتن. تهیونگ فکر میکرد که با پسرش قراره آرامش دائمی رو تجربه کنه ولی اتفاقاتی که قرار بود بیوفته مطمعنن آرامشو تا مدت های طولانی ای قرار بود ازشون بگیره.
_jeon.v_
__________
خب گایز فصل اول رمان به آخر رسید. میدونم جایی تمومش کردم که خیلی مشتاقین بدونین که تو آینده قراره چه اتفاقایی بیوفته و چه شخصیت هایی به داستانمون اضافه بشه.
امیدوارم که از فصل اول خوشتون اومده باشه و توصیه میکنم از خوبیای این فصل لذت ببرین چون فصل سختی رو پیش رو داریم که قراره قلبامون فشرده بشه.
دوستتون دارم.
بمونید برام.
_jeon.v_
Part¹⁹
" ۶ جولای 16:30 عصر "
توی بغل تهیونگ روی کاناپه نشسته بودن و مشغول تماشای فیلم کمدی بودن.
هردو درحال خندیدن بودن که در عمارت باز شد و یونگی و جیمین وارد خونه شدن.
تهیونگ سمتشون برگشت و با صدای بلند گفت.
_ اووووو. بالاخره زوجمون تشریف اوردن.
جونگکوک خندید و بلند شد و فیلم رو توقف کرد و به سمت جیمین رفت.
_ خوش میگذره جیمین شی؟
جیمین متعجب بهش خیره شد. به حد کافی دلشو شکسته بود.. ولی اون پسر هنوز هم باهاش به خوبی رفتار میکرد.
_ منو بخشیدی؟
تهیونگ و یونگی با تعجب به دوتاشون نگاه میکردن تا بفهمن چه اتفاقی افتاده.
جونگکوک دستاشو باز کرد و به جیمین فهموند که باید بغلش کنه و جیمین هم تو بغل بهترین دوستش فرو رفت.
_ دیگه هیچوقت ناراحتت نمیکنم جونگکوکیم.
جونگکوک لبخند محوی زد و جواب داد:
_ قول نده جیمین شی. دوتامونم میدونیم که تو عمل به قولای فاکیت خوب نیستی.
جیمین لبخند تلخی زد. میدونست جونگکوک اخلاقی داره که بعد ناراحت شدنش فقط میبخشه ولی دوباره اعتماد نمیکنه. پس مطمعن بود که جونگکوک دوباره بهش اعتماد نمیکنه ولی زیاد هم براش مهم نبود. همین که ازش دلگیر نبود براش کافی بود.
از بغلش بیرون اومد و به تهیونگ نگاه کرد. آروم خندید و گفت.
_ این شیطون بلا خیلی اذیتت میکنه کیم؟
_ پسر من اذیتم نمیکنه ولی درمورد شیطون بودنش باید بگم که-..
جونگکوک وسط حرف تهیونگ پرید.
_ نظرتون چیه این بحث فاکی رو تمومش کنیم؟
همگی بلند خندیدن. چه خوب بود که اینجوری پیش هم خوشحال و شاد بودن. ولی این خوشحالی دائمی بود؟
کی میدونه! شاید آره و شایدم نه. کسی از آیندش خبر نداره و نمیدونه که سرنوشت براشون چه چیز هایی رو درنظر گرفته. قراره براشون خوش بگذره یا دردهای بدی رو تحمل کنن؟!
سرنوشت همیشه تلخ تر از چیزی بود که انتظارشو داشتن. تهیونگ فکر میکرد که با پسرش قراره آرامش دائمی رو تجربه کنه ولی اتفاقاتی که قرار بود بیوفته مطمعنن آرامشو تا مدت های طولانی ای قرار بود ازشون بگیره.
_jeon.v_
__________
خب گایز فصل اول رمان به آخر رسید. میدونم جایی تمومش کردم که خیلی مشتاقین بدونین که تو آینده قراره چه اتفاقایی بیوفته و چه شخصیت هایی به داستانمون اضافه بشه.
امیدوارم که از فصل اول خوشتون اومده باشه و توصیه میکنم از خوبیای این فصل لذت ببرین چون فصل سختی رو پیش رو داریم که قراره قلبامون فشرده بشه.
دوستتون دارم.
بمونید برام.
_jeon.v_
۳.۸k
۲۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.