پارت هفتم جنگ برای عشق :
پارت هفتم جنگ برای عشق :
ویو یونگی : خیلی مصمم بود و خیلی قوی بود
رفت بیرون
که منم رفتم
نشست پشت ماشین و رفتیم به یه دریا
خیلی خوشگل بود
+ اینجا محل آرامش منه
زیاد گریه کردم اینجا
ولی یچیزی که کسی درموردش نمیدونه اینه که شب ها از ماه اینجا یه تصویر خیلی قشنگ توی آب دیده میشه
- آره خیلی قشنگه
میخوای چیکار کنی؟
+ ببین این زندگیه منه و کسی نمیتونه بجز من براش تصمیم بگیره
من باهات ازدواج میکنم
ویو نویسنده:
ماه به قشنگی توی آسمون بود و یه شب رویایی که یه کاپل اونجا نشسته بودن
و با هم حرف میزدن
-ات
+ بله؟
وقتی ات به سمت یونگی برگشت یونگی آت رو سمت خودش کشید و بلندش کرد
- این صحنه خیلی زیبا نیست ؟
مایلی به رقص بانو؟
+ حتما پرنس من
و این زیبا تر هم میکرد اون ویو از ماه رو
دو نفر که زیر نور ماه کنار دریا میرقصیدن
بعد از چند سال ، دوباره به آغوش هم برگشتن
دوباره با هم ماه رو دیدن
این براشون آرزو بود .
و به واقعیت رسیده بود
بعد از کمی رقصیدن و یکم دیگه نگاه کردن ماه
تصمیم گرفتن که شب رو همونجا بمونن( دقت کنید که خونه های ساحلی که کرایه ای بود کنار ساحل بود )
یکی رو کرایه کردن و شب رو توش موندن
( صبح )
صبح با یه صدای وحشتناک بیدار شدن
+ این صدای چیه ( وحشت زده)
- نمیدونم
بیرون طوفان شده بود
و این یعنی نمیتونستن از خونه بیرون بیان
+ لعنت
- این اصلا بد نیست ، یعنی میتونیم پیش هم بمونیم
+پس خانواده هامون چی؟
غذا چی؟
زندگیمون چی؟
- فکر کن مرخصی گرفتی ، ریلکس کن
یه طوفان وحشتناک اون بیرون که یه رعد و برق خیلی بد زد
+ ( جیغ بنفش )
- آت آروم باش چیزی نیست
و یونگی آت رو بغل میکنه که آروم سه
چند ساعت توی خونه با هم حرف میزنن و سرگرم میشن
که در خونه به صدا در اومد
+ کیه؟
شخص: براتون ناهار آوردم ، در رو باز کنین
ناهار رو گرفتن و خوردن
و چند ساعت دیگه هم مونده ان که طوفان بد تر هم شد
+ چیکار کنیم؟
- فکر کنم تا فردا حداقل باید بمونیم
+ باشه ، ایش
ویو یونگی : خیلی مصمم بود و خیلی قوی بود
رفت بیرون
که منم رفتم
نشست پشت ماشین و رفتیم به یه دریا
خیلی خوشگل بود
+ اینجا محل آرامش منه
زیاد گریه کردم اینجا
ولی یچیزی که کسی درموردش نمیدونه اینه که شب ها از ماه اینجا یه تصویر خیلی قشنگ توی آب دیده میشه
- آره خیلی قشنگه
میخوای چیکار کنی؟
+ ببین این زندگیه منه و کسی نمیتونه بجز من براش تصمیم بگیره
من باهات ازدواج میکنم
ویو نویسنده:
ماه به قشنگی توی آسمون بود و یه شب رویایی که یه کاپل اونجا نشسته بودن
و با هم حرف میزدن
-ات
+ بله؟
وقتی ات به سمت یونگی برگشت یونگی آت رو سمت خودش کشید و بلندش کرد
- این صحنه خیلی زیبا نیست ؟
مایلی به رقص بانو؟
+ حتما پرنس من
و این زیبا تر هم میکرد اون ویو از ماه رو
دو نفر که زیر نور ماه کنار دریا میرقصیدن
بعد از چند سال ، دوباره به آغوش هم برگشتن
دوباره با هم ماه رو دیدن
این براشون آرزو بود .
و به واقعیت رسیده بود
بعد از کمی رقصیدن و یکم دیگه نگاه کردن ماه
تصمیم گرفتن که شب رو همونجا بمونن( دقت کنید که خونه های ساحلی که کرایه ای بود کنار ساحل بود )
یکی رو کرایه کردن و شب رو توش موندن
( صبح )
صبح با یه صدای وحشتناک بیدار شدن
+ این صدای چیه ( وحشت زده)
- نمیدونم
بیرون طوفان شده بود
و این یعنی نمیتونستن از خونه بیرون بیان
+ لعنت
- این اصلا بد نیست ، یعنی میتونیم پیش هم بمونیم
+پس خانواده هامون چی؟
غذا چی؟
زندگیمون چی؟
- فکر کن مرخصی گرفتی ، ریلکس کن
یه طوفان وحشتناک اون بیرون که یه رعد و برق خیلی بد زد
+ ( جیغ بنفش )
- آت آروم باش چیزی نیست
و یونگی آت رو بغل میکنه که آروم سه
چند ساعت توی خونه با هم حرف میزنن و سرگرم میشن
که در خونه به صدا در اومد
+ کیه؟
شخص: براتون ناهار آوردم ، در رو باز کنین
ناهار رو گرفتن و خوردن
و چند ساعت دیگه هم مونده ان که طوفان بد تر هم شد
+ چیکار کنیم؟
- فکر کنم تا فردا حداقل باید بمونیم
+ باشه ، ایش
۵.۲k
۰۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.