شاهزاده اهریمن پارت 23
#شاهزاده_اهریمن_پارت_23
: تو الان چه زری زدی؟ ی بار دیگه تکرار کن خوب نشنیدم.
برنا: ببین ویهان خودت الان دیدی مامانم زنگ زد گفت مهمون داریم من نمیتونم ارمیارو با این وضعیت ببرم
دکترم ک مرخصش کرده نمیتونه اینجا بمونه پرستار هم گفت بخاطر داروهاش تا صبح خوابه با این حالی داره من چجوری ببرمش دو روز فقط دو روز نگهش دار.
ویهان: غلط کردی ب من چه جور رفیق تورو من باید بکشممم؟
برنا: میدونم ازش خوشت نمیاد باور کن اگه مجبور نبودم ازت نمیخواستم
با این وضعیتش هم نمیتونیم ببریمش خونه شون.
×: هووووف
من نمیدونم چرا امشب هر زری میزنی دارم باهات راه میام ولی این آخرین دفعه است ک بهت کمک میکنم فقط کافیه ی بار دیگه سمت من پیدات بشه خودم با ماشین زیرت میگرم حالا هم گمشو نمیخوام اون قیافه عنت رو ببینم.
+: واقعا فکر نمیکردم حتی تا اینجا کمکم کنی جبران میکنم برات.
×: همین ک شر اینو از سرم کم کنی خودش جبرانه.
+: میدونم بیدار بشه کلی غر میزنه تو همین دوروز فهمیدم چ آدم غرغرویه ولی تو توجه نکن
الانم برشدار بریم خودم میرسونمتون.
×: لابد با موتور اره؟ تو مغز نداری یا ک چی؟
هوووف
ببین فقط برو خب.
****
(از زبان ویهان)
باورم نمیشه الان اون بچه پرو رو تخت اتاقم خوابیده باشه. اون برنای موزی اینو انداخت گردن من خودشو راحت کرد.
چجوری هرچی گفت کوتاه اومدم چنین چیزی شدیدا ازم بعیده ی جوری منو باحرفاش خام کرد ک نفهمیدم از کدوم طرف خوردم.
ندای درون: کی میتونه تورو خام کنه آخه تو اگه قبول کردی بخاطر این بود ک خودتم چندان بدت نمیومد ک نگهش داری وگرنه چرا باید ببریش تو اتاقت؟ مگه این خونه اتاق خالی نداشت؟
واقعا چرا نبردم؟ خببب اهااا چون بقیه اتاق ها پر از گردو خاک بود.
ندای درون: بهتره دهنت رو ببندی چون خودت هم خوب میدونی ک داری چرت میگی اگه برات مهم نبود ک دنبالش نمی گشتی
دومن بغلش نمیکردی ببریش بیمارستان و اونجا منتظر بمونی تا ببینی وضعیتش چطور میشه.
ســــــومن اصلا قبولش نمیکردی چ برسه ب اینکه بیاریش خونت و از همه مهم تر ببریش تو اتاقت.
کی از این کارا کردی ک دفعه دومت باشه.
دمای اتاق رو چک میکنی پتو روش میندازی اصلا تاحالا چند نفرو بغل کردی و از بوی موهاشون خوشت اومده جدا از اون موقع برگشت چرا تو ماشین جوری بغلش کردی انگاری میخوان بدزدندش
چرا رو موهاش بوسه میزدی؟ وقتی اینکارو میکردی لبخند رو لبت بود این یعنی از این کارت لذت میبردی...
با این افکاری ک یهو سمتم هجوم اورد انگار از ی بلندی سقوط کرده باشم تازه اون موقع بود ک داشتم ب خودم میومدم.
من داشتم چ غلطیییی میکردممم.
نه نه همچین چیزی ممکن نیست باید ب خودم ثابت کنم ک چنین چیزی غلطه من فقط از سر ترحم و دل سوزی بهش کمک کردم همین.
اما خودم بهتر میدونستم حتی اگه کسی جلوم بمیره هم برام اهمیت نداره ولی این چیزی نبود ک بخوام ب این راحتی قبولش کنم.
بالای سرش وایسادم جرعت نگاه کردن ب صورتش رو نداشتم
این دومین باری بود ک اظطراب و نگرانیو حس میکردم.
آروم آروم نگاهم رو گرفتم سمتش
و من احساس کردم برای ی لحظه هم ک شده دنیا زندگی نفس و قلبم ایستاد.
+: نه نه این چیزی نبود ک دنبالش بودم من از این بچه پرو متنفرمممم لعنتـــــــی اون پسره من مطمئنم ک گی نیستم خدایا دارم رد میدم چطوری؟ هان چطوریییی
حتما هوسه اره هوسه وگرنه من پسرای خوشگل تر اینم دیدم پس چرا سمتشون کشش ندارم پس حتما ی هوس مزخرفه فقط کافیه فاصلمو باهاش حفظ کنم این طوری هم ب هدفم میرسم هم این هوس مسخره از سرم میپره اره این بهترین کاره.
(دانای کل)
ویهان نمیدونست ک قرار نیست اتفاق ها همیشه اونجوری ک اون میخواد پیش بره و اگه چیزی از قبل مقدر شده باشه هیچ وقت نمیتونه اونو عوض کنه جز راهی ک باید دید ایا قبول ب انجامش هست؟
گاهی انتخاب های درست در ظاهر زشتی جلوی ما قرار میگره و انتخاب های اشتباه در ظاهری زیبا و این انتخابهاست ک آینده اونارو میسازه...
: تو الان چه زری زدی؟ ی بار دیگه تکرار کن خوب نشنیدم.
برنا: ببین ویهان خودت الان دیدی مامانم زنگ زد گفت مهمون داریم من نمیتونم ارمیارو با این وضعیت ببرم
دکترم ک مرخصش کرده نمیتونه اینجا بمونه پرستار هم گفت بخاطر داروهاش تا صبح خوابه با این حالی داره من چجوری ببرمش دو روز فقط دو روز نگهش دار.
ویهان: غلط کردی ب من چه جور رفیق تورو من باید بکشممم؟
برنا: میدونم ازش خوشت نمیاد باور کن اگه مجبور نبودم ازت نمیخواستم
با این وضعیتش هم نمیتونیم ببریمش خونه شون.
×: هووووف
من نمیدونم چرا امشب هر زری میزنی دارم باهات راه میام ولی این آخرین دفعه است ک بهت کمک میکنم فقط کافیه ی بار دیگه سمت من پیدات بشه خودم با ماشین زیرت میگرم حالا هم گمشو نمیخوام اون قیافه عنت رو ببینم.
+: واقعا فکر نمیکردم حتی تا اینجا کمکم کنی جبران میکنم برات.
×: همین ک شر اینو از سرم کم کنی خودش جبرانه.
+: میدونم بیدار بشه کلی غر میزنه تو همین دوروز فهمیدم چ آدم غرغرویه ولی تو توجه نکن
الانم برشدار بریم خودم میرسونمتون.
×: لابد با موتور اره؟ تو مغز نداری یا ک چی؟
هوووف
ببین فقط برو خب.
****
(از زبان ویهان)
باورم نمیشه الان اون بچه پرو رو تخت اتاقم خوابیده باشه. اون برنای موزی اینو انداخت گردن من خودشو راحت کرد.
چجوری هرچی گفت کوتاه اومدم چنین چیزی شدیدا ازم بعیده ی جوری منو باحرفاش خام کرد ک نفهمیدم از کدوم طرف خوردم.
ندای درون: کی میتونه تورو خام کنه آخه تو اگه قبول کردی بخاطر این بود ک خودتم چندان بدت نمیومد ک نگهش داری وگرنه چرا باید ببریش تو اتاقت؟ مگه این خونه اتاق خالی نداشت؟
واقعا چرا نبردم؟ خببب اهااا چون بقیه اتاق ها پر از گردو خاک بود.
ندای درون: بهتره دهنت رو ببندی چون خودت هم خوب میدونی ک داری چرت میگی اگه برات مهم نبود ک دنبالش نمی گشتی
دومن بغلش نمیکردی ببریش بیمارستان و اونجا منتظر بمونی تا ببینی وضعیتش چطور میشه.
ســــــومن اصلا قبولش نمیکردی چ برسه ب اینکه بیاریش خونت و از همه مهم تر ببریش تو اتاقت.
کی از این کارا کردی ک دفعه دومت باشه.
دمای اتاق رو چک میکنی پتو روش میندازی اصلا تاحالا چند نفرو بغل کردی و از بوی موهاشون خوشت اومده جدا از اون موقع برگشت چرا تو ماشین جوری بغلش کردی انگاری میخوان بدزدندش
چرا رو موهاش بوسه میزدی؟ وقتی اینکارو میکردی لبخند رو لبت بود این یعنی از این کارت لذت میبردی...
با این افکاری ک یهو سمتم هجوم اورد انگار از ی بلندی سقوط کرده باشم تازه اون موقع بود ک داشتم ب خودم میومدم.
من داشتم چ غلطیییی میکردممم.
نه نه همچین چیزی ممکن نیست باید ب خودم ثابت کنم ک چنین چیزی غلطه من فقط از سر ترحم و دل سوزی بهش کمک کردم همین.
اما خودم بهتر میدونستم حتی اگه کسی جلوم بمیره هم برام اهمیت نداره ولی این چیزی نبود ک بخوام ب این راحتی قبولش کنم.
بالای سرش وایسادم جرعت نگاه کردن ب صورتش رو نداشتم
این دومین باری بود ک اظطراب و نگرانیو حس میکردم.
آروم آروم نگاهم رو گرفتم سمتش
و من احساس کردم برای ی لحظه هم ک شده دنیا زندگی نفس و قلبم ایستاد.
+: نه نه این چیزی نبود ک دنبالش بودم من از این بچه پرو متنفرمممم لعنتـــــــی اون پسره من مطمئنم ک گی نیستم خدایا دارم رد میدم چطوری؟ هان چطوریییی
حتما هوسه اره هوسه وگرنه من پسرای خوشگل تر اینم دیدم پس چرا سمتشون کشش ندارم پس حتما ی هوس مزخرفه فقط کافیه فاصلمو باهاش حفظ کنم این طوری هم ب هدفم میرسم هم این هوس مسخره از سرم میپره اره این بهترین کاره.
(دانای کل)
ویهان نمیدونست ک قرار نیست اتفاق ها همیشه اونجوری ک اون میخواد پیش بره و اگه چیزی از قبل مقدر شده باشه هیچ وقت نمیتونه اونو عوض کنه جز راهی ک باید دید ایا قبول ب انجامش هست؟
گاهی انتخاب های درست در ظاهر زشتی جلوی ما قرار میگره و انتخاب های اشتباه در ظاهری زیبا و این انتخابهاست ک آینده اونارو میسازه...
۶.۹k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.