پارت آخر 20
پارت آخر<br>
پرش زمانی<br>
داشتم غذا درست میکردم<br>
که کوک با لیانا اومدن داخل اشپزخونه<br>
+چیشده <br>
_هیچی اومدیم ببینیم مامانی داره چیکار میکنهه؟ <br>
+کلفتی<br>
خندیدیم<br>
_بیبی بیا بشینیم دیگه<br>
+الان میام برو اون لیانا خانومو نگه دار<br>
خندید <br>
_چشم<br>
پرش زمانی<br>
نشسته بودیم داشیتم فیلم میدیدم<br>
لیانا شیر میخواست<br>
نق نق میکرد<br>
+لیانا مامان الان بهت شیر دادم دخترم<br>
_یاااااااا منم شیر میخوام<br>
+کوکککک(با خنده) <br>
_جااانممم<br>
+زشته اعع<br>
اروم بچه رو گذاشتم رویه پام و بهش شیر دادم<br>
کوک نگاهمون میکرد<br>
اومد اروم لپمو گاز گرفت<br>
دره گوشم گفت: ای خدا تو چقدر کیوتی بخورمت میزاری؟ <br>
لبخندی زدی<br>
+لیانااا بابات بهم گفتت کیوتت بسوززز<br>
کوک زد زیر خنده<br>
اروم لیانارو بوس کردی<br>
دوسال بعد<br>
لیانا: مامانی<br>
+جانمم<br>
لیانا؛ داداشی منو میزنههه<br>
لیانا تو3 سالته اون 1 چجوری ازش کتک میخوری<br>
با خنده<br>
رفتی بیرون<br>
+پسرم لیان نزنش دیگه<br>
لیان میخندید<br>
+لیانا برو به بابایی بگو بیاد دیگه داره چیکار میکنه<br>
لیانا؛ باشه<br>
رفت پیش جونگکوک <br>
کوک داشت ورزش میکرد تا لیانا اومد بغلشو باز کرد<br>
_اخ دخترم بیا بغل بابایی<br>
بدو بدو لیانا رفت بغلش لیانا؛ بابایی مامانی میگه بیا شام<br>
_چشم<br>
اومدن پایین<br>
_اوه مای گاد همسرم چه کرده همرو دیوونه کرده<br>
خندیدی<br>
لیان پسرم خوابه اروم بخورید بیدار نشه<br>
لیانا و جونگکوک باهم: چشم<br>
خندیدی<br>
+دوستون دارم بچه هایهه مننننن<br>
_پس من چییی<br>
+توهم بچمی دیگهه<br>
خندیدین و الان زندگی خوبی باهم دارین<br>
هیچ وقت اشتباههه نکنید نگا اگه ات دختر خوبی نبود الان کوک بخاطر اشتباهش بدبخت میشد:)
پرش زمانی<br>
داشتم غذا درست میکردم<br>
که کوک با لیانا اومدن داخل اشپزخونه<br>
+چیشده <br>
_هیچی اومدیم ببینیم مامانی داره چیکار میکنهه؟ <br>
+کلفتی<br>
خندیدیم<br>
_بیبی بیا بشینیم دیگه<br>
+الان میام برو اون لیانا خانومو نگه دار<br>
خندید <br>
_چشم<br>
پرش زمانی<br>
نشسته بودیم داشیتم فیلم میدیدم<br>
لیانا شیر میخواست<br>
نق نق میکرد<br>
+لیانا مامان الان بهت شیر دادم دخترم<br>
_یاااااااا منم شیر میخوام<br>
+کوکککک(با خنده) <br>
_جااانممم<br>
+زشته اعع<br>
اروم بچه رو گذاشتم رویه پام و بهش شیر دادم<br>
کوک نگاهمون میکرد<br>
اومد اروم لپمو گاز گرفت<br>
دره گوشم گفت: ای خدا تو چقدر کیوتی بخورمت میزاری؟ <br>
لبخندی زدی<br>
+لیانااا بابات بهم گفتت کیوتت بسوززز<br>
کوک زد زیر خنده<br>
اروم لیانارو بوس کردی<br>
دوسال بعد<br>
لیانا: مامانی<br>
+جانمم<br>
لیانا؛ داداشی منو میزنههه<br>
لیانا تو3 سالته اون 1 چجوری ازش کتک میخوری<br>
با خنده<br>
رفتی بیرون<br>
+پسرم لیان نزنش دیگه<br>
لیان میخندید<br>
+لیانا برو به بابایی بگو بیاد دیگه داره چیکار میکنه<br>
لیانا؛ باشه<br>
رفت پیش جونگکوک <br>
کوک داشت ورزش میکرد تا لیانا اومد بغلشو باز کرد<br>
_اخ دخترم بیا بغل بابایی<br>
بدو بدو لیانا رفت بغلش لیانا؛ بابایی مامانی میگه بیا شام<br>
_چشم<br>
اومدن پایین<br>
_اوه مای گاد همسرم چه کرده همرو دیوونه کرده<br>
خندیدی<br>
لیان پسرم خوابه اروم بخورید بیدار نشه<br>
لیانا و جونگکوک باهم: چشم<br>
خندیدی<br>
+دوستون دارم بچه هایهه مننننن<br>
_پس من چییی<br>
+توهم بچمی دیگهه<br>
خندیدین و الان زندگی خوبی باهم دارین<br>
هیچ وقت اشتباههه نکنید نگا اگه ات دختر خوبی نبود الان کوک بخاطر اشتباهش بدبخت میشد:)
۸.۹k
۲۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.