" درد "
" درد "
پارت۸
دومین بعد زنگ در به صدا درومد
پلاستیک غذا هارو اوردم تو رو میز گذاشتم
نگاهی به اطراف خونه انداختم...خیلی ساکت بود..
با اومدن جیمین برگشتم روی صندلی بشینم
جیمین:برای اونم سفارش دادم ببر واسش
سولان:من؟؟
جیمین:بزار بهت عادت کنه...
یکی از پلاستیکایی که توش جعبه های غذا بود رو داد دستم
جیمین:اتاقشه
رومو از جیمین گرفتم و رفتم طبقه ی بالا
سولان:باید این اتاقش باشه
تق تق دری زدم
اما صدایی ازش نشنیدم دستگیره ی درو کشیدم و رفتم تو همچیز مرتب سره جاش بود اما خودش نبود نگاهی به حموم که چراغش روشن بود کردم
رفتم جلوتر غذاهارو روی میزش گذاشتم و خاستم بی سروصدا بیام بیرون که ابه کف اتاق توجهمو جلب کرد
...
پارت۸
دومین بعد زنگ در به صدا درومد
پلاستیک غذا هارو اوردم تو رو میز گذاشتم
نگاهی به اطراف خونه انداختم...خیلی ساکت بود..
با اومدن جیمین برگشتم روی صندلی بشینم
جیمین:برای اونم سفارش دادم ببر واسش
سولان:من؟؟
جیمین:بزار بهت عادت کنه...
یکی از پلاستیکایی که توش جعبه های غذا بود رو داد دستم
جیمین:اتاقشه
رومو از جیمین گرفتم و رفتم طبقه ی بالا
سولان:باید این اتاقش باشه
تق تق دری زدم
اما صدایی ازش نشنیدم دستگیره ی درو کشیدم و رفتم تو همچیز مرتب سره جاش بود اما خودش نبود نگاهی به حموم که چراغش روشن بود کردم
رفتم جلوتر غذاهارو روی میزش گذاشتم و خاستم بی سروصدا بیام بیرون که ابه کف اتاق توجهمو جلب کرد
...
۷.۸k
۱۰ تیر ۱۴۰۲