من قوی تر برگشتم پارت ۱۰
* روز بعد *
(مراسم خاکسپاری )
منشی جورج و دست راستش ( مایکل) : ما مافیایی بزرگ ، رئیسی توانمند ، انسانی شریف و پدری مهربان رو از دست دادیم . تحمل این غم بزرگ سخته و برای آرامش روح جورج دعا میکنیم
همه یکی بعد از دیگری میومدن و یه شاخه گل میزاشتن کنارش در آخر نوبت لیسا شد
مایکل : لیسا دخترم تو حرفی داری به عنوان رئیس که بخوای بشنویم ؟
لیسا : بله ،
سال ها پیش من خانواده ام رو از دست دادم و در اوج نا امیدی اون منو پیدا کرد و بزرگم کرد ، بهم یاد داد چطور زنده بمونم و از خودم دفاع کنم اون شد سرپرست من اما من دیروز دوباره سرپستم رو از دست دادم اما اینبار متفاوته ، من دیگه اون لیسای ضعیف ۴ سال پیش نیستم الان من لالیسا ، رئیس یکی از بزرگترین باند های مافیایی ام و اجازه نمیدم کسی که این کار رو با من و شما کرد قصر در بره . کاری میکنم که برای مرگ از من خواهش کنه ....
همه اول تعجب کردن اما کمی بعد این حس به تحسین تغییر کرد
جیسو : میدونی چه عواقبی داره دیگه؟
لیسا : آره
جنی : میخوام بدونم از کارت مطمئنی؟
لیسا: هیچ وقت از این مطمئن تر نبودم
رزی : نقشه چی ؟
لیسا : فعلا چیز خاصی ندارم
جنی ، جیسو ، رزی : بدون نقشه دیونگیه ، ماهم عاشق دیونگییم😎
برو که همراتیم
لیسا: مرسی خواهرای باحالم همیشه میتونم روتون حساب کنم
* دو روز بعد *
لیسا : پس همه موقعیتتون و فهمیدین ؟
- بله
لیسا : مایکل این به تو بستگی داره که نقشه چطور پیش بره ، مطمئنم که از پسش بر میای
مایکل : نا امیدتون نمیکنم
راوی داستان ویو
جیسو ، رزی ، مایکل و چند نفر دیگه رفتن به انبار اسلحه ی جک ، قرار بود اونجا بمب گذاری کنن تا همه ی اسلحه هاش به فنا بره
جیسو : بمب و نصب کردم
رزی : الان سیستمشو راه ميندازم .
تموم شد
جیسو : خوبه ، مایکل مطمئنی که همه ی نگهباها رو بیهوش کردی و دوربین ها رو خاموش ؟
مایکل ؟ رزی ، مایکل کجاست؟
رزی : نمیدونم چند لحظه پیش اینجا بود
جک : هِه ، تلاش خوبی بود آفرین ، به رئیس کوچولوتون بگین کارش بد نبود
رزی : تو ... تو اینجا چیکار میکنی؟
جک : خب این سوالی نیست که از من بپرسی ، باید از دست راست جورج کسی که اون همه بهش اعتماد داشتین بپرسی
جیسو : مایکل؟ چی؟ آخه چرا ؟؟؟
مایکل : تو هم بودی اگه بعد از این همه سال همراهی به جای تو یه بچه کوچولو رو رئیس مافیا میکردن همین کارو میکردی
جیسو : نه هرگز ، عمو بهتر از هر کسی میدونست این جایگاه مناسبه کیه و به بهترین آدم ممکن سپردش
رزی : ما مثل تو نمک نمیخوریم بعد نمکدون بشکونیم
جک : این حرف ها رو بذارین کنار ، خب بریم سر اصل مطلب . شلیک کنیددددد
*************************************
لایک ۷ تا
کامنت ۲ نفر
(مراسم خاکسپاری )
منشی جورج و دست راستش ( مایکل) : ما مافیایی بزرگ ، رئیسی توانمند ، انسانی شریف و پدری مهربان رو از دست دادیم . تحمل این غم بزرگ سخته و برای آرامش روح جورج دعا میکنیم
همه یکی بعد از دیگری میومدن و یه شاخه گل میزاشتن کنارش در آخر نوبت لیسا شد
مایکل : لیسا دخترم تو حرفی داری به عنوان رئیس که بخوای بشنویم ؟
لیسا : بله ،
سال ها پیش من خانواده ام رو از دست دادم و در اوج نا امیدی اون منو پیدا کرد و بزرگم کرد ، بهم یاد داد چطور زنده بمونم و از خودم دفاع کنم اون شد سرپرست من اما من دیروز دوباره سرپستم رو از دست دادم اما اینبار متفاوته ، من دیگه اون لیسای ضعیف ۴ سال پیش نیستم الان من لالیسا ، رئیس یکی از بزرگترین باند های مافیایی ام و اجازه نمیدم کسی که این کار رو با من و شما کرد قصر در بره . کاری میکنم که برای مرگ از من خواهش کنه ....
همه اول تعجب کردن اما کمی بعد این حس به تحسین تغییر کرد
جیسو : میدونی چه عواقبی داره دیگه؟
لیسا : آره
جنی : میخوام بدونم از کارت مطمئنی؟
لیسا: هیچ وقت از این مطمئن تر نبودم
رزی : نقشه چی ؟
لیسا : فعلا چیز خاصی ندارم
جنی ، جیسو ، رزی : بدون نقشه دیونگیه ، ماهم عاشق دیونگییم😎
برو که همراتیم
لیسا: مرسی خواهرای باحالم همیشه میتونم روتون حساب کنم
* دو روز بعد *
لیسا : پس همه موقعیتتون و فهمیدین ؟
- بله
لیسا : مایکل این به تو بستگی داره که نقشه چطور پیش بره ، مطمئنم که از پسش بر میای
مایکل : نا امیدتون نمیکنم
راوی داستان ویو
جیسو ، رزی ، مایکل و چند نفر دیگه رفتن به انبار اسلحه ی جک ، قرار بود اونجا بمب گذاری کنن تا همه ی اسلحه هاش به فنا بره
جیسو : بمب و نصب کردم
رزی : الان سیستمشو راه ميندازم .
تموم شد
جیسو : خوبه ، مایکل مطمئنی که همه ی نگهباها رو بیهوش کردی و دوربین ها رو خاموش ؟
مایکل ؟ رزی ، مایکل کجاست؟
رزی : نمیدونم چند لحظه پیش اینجا بود
جک : هِه ، تلاش خوبی بود آفرین ، به رئیس کوچولوتون بگین کارش بد نبود
رزی : تو ... تو اینجا چیکار میکنی؟
جک : خب این سوالی نیست که از من بپرسی ، باید از دست راست جورج کسی که اون همه بهش اعتماد داشتین بپرسی
جیسو : مایکل؟ چی؟ آخه چرا ؟؟؟
مایکل : تو هم بودی اگه بعد از این همه سال همراهی به جای تو یه بچه کوچولو رو رئیس مافیا میکردن همین کارو میکردی
جیسو : نه هرگز ، عمو بهتر از هر کسی میدونست این جایگاه مناسبه کیه و به بهترین آدم ممکن سپردش
رزی : ما مثل تو نمک نمیخوریم بعد نمکدون بشکونیم
جک : این حرف ها رو بذارین کنار ، خب بریم سر اصل مطلب . شلیک کنیددددد
*************************************
لایک ۷ تا
کامنت ۲ نفر
۲۰.۳k
۱۶ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.