فیک جونگ کوک ( سر نوشت من ) پارت 8
دیدی تو یه اتاقی که یه زنه اومد بالا سرت و رفت بیرون و بعد بایه مرده اومد تو که بعدمرده گفت :همراه خانم پارک و جونکوک اومد تو دکتر رو بهت گفت : حالتون خوبه سر گیجه ندارین گفتی و بلند شدی نشست که دکتر رو به کوکی گفت : همسرتون شکه بهش وارد شده هم استرس گرفته هم ترسیده تو تعجب کردی بودی چرا گفت همسرتون که گفتی اقای دکتر ما دوستیم که گفت :اوه ببخشید چون خیلی به هم میومدیدو اوللباس هاتون شکل هم بود فکردم زوجین یه نگاه به لباسات میکنی که میبینی لباس بیمارستانه میگی من چند ساعته اینجا کوکی گفت : چهارساعت میشه گفتی : چیی ای وای حالا چیکار کنم گفت :چی شده مگه به مامان بابام خبر ندادم گفت :نگران نباش باوشیت بهشون پیامک دادم تو :چی رفتی سر گوشی من گفت :اره به دکتر گفتی من کی میتونم برم دکتر گفت : میتونید دیگه برید بعد لباس هام رو بهم داد دامنم نبود اومدم بپرسم که کوکی گفت : وقتی خواستم بیارم الکل ریخت روش بجاش برات شلوار مشکی خریدم تشکر کردی رفت بیرون شلوارت رو پوشیدی لباس بیمارستانت در میاری که کوکی میاد تو و نگاهش پاین داره برگی توی دستش رو نگاه میکرد که سرش رو اورد بالا که تو رو بدون لباس دید سریع پشتش رو بهت کرد وفت سریع به پوش تهیونگ منتظره که یه دفعه در باز شد و تهیونگ اومد تو تو که هنوز لخت بودی و فقط سوتین مشکیت بود تو بالا تنت نبود که کوکی سریع اومدو بغلت کردو بدنت رو کامل تو بدنش فرو کرد که تهیونگ گفت :اووای ببخشید کوکی بیشتر فشارت داد که قشنگ ۵اعضای بدن هم دیگه رو حص میکردین که کوکی بلند گفت :تهیونگ اگه یه دقیقه دیگه اینجا وایسی پاهات رو میشکونم که تهیونگ رفت که از خجالت داشتی اب میشدی
که ارم دستش رو گزاشت پشت کمرد و گفت : چرا وقتی بغلت کردم دلم می خواست لمست کنم و فشارت بدم به خودم که ارم ازش جدا شدی و لباست رو گرفتی جلوی بدنت که سرش رو اداخت پایین و گفت دیگه کارمون باهم تموم شد گوشیش رو در اورد و جلو گرفت و اومد عکس بوستون رو پاک کنه که گفتی صبر کن که نگاهت کرد اروم لباست رو انداختی رو زمین و رفتی تو بغلش و گفتی چرا منم همین احساس رو بهت داشتم که کوکی از بغلت اومد بیرون بهت نگاه کرد و گفت :یعنی الان عاشق همیم که سرت رو به نشونه ی مثبت تکون میدی و میگی الان میتونی اون عکس رو براخودت نگه داری که میگه نظرت چیه همه بفهمن که الان عشق همیم که میگی نخیرم هیچ کسی نباید بفهمهکه ما عاشق هم شدیم اوکی سرش رو تکون میده و میره لباست رو برمیداره و تنت میکنه و دکمه هات رو میبینده و میگه دوست ندارم کسب که تازه عاشقش شدم مریض شه و پالتوی مشکید رو بهت میده و میرین بیرون که تهیونگ میاد دم در و میگه بفرمایید بشنید دو مرغ عشق که ........
که ارم دستش رو گزاشت پشت کمرد و گفت : چرا وقتی بغلت کردم دلم می خواست لمست کنم و فشارت بدم به خودم که ارم ازش جدا شدی و لباست رو گرفتی جلوی بدنت که سرش رو اداخت پایین و گفت دیگه کارمون باهم تموم شد گوشیش رو در اورد و جلو گرفت و اومد عکس بوستون رو پاک کنه که گفتی صبر کن که نگاهت کرد اروم لباست رو انداختی رو زمین و رفتی تو بغلش و گفتی چرا منم همین احساس رو بهت داشتم که کوکی از بغلت اومد بیرون بهت نگاه کرد و گفت :یعنی الان عاشق همیم که سرت رو به نشونه ی مثبت تکون میدی و میگی الان میتونی اون عکس رو براخودت نگه داری که میگه نظرت چیه همه بفهمن که الان عشق همیم که میگی نخیرم هیچ کسی نباید بفهمهکه ما عاشق هم شدیم اوکی سرش رو تکون میده و میره لباست رو برمیداره و تنت میکنه و دکمه هات رو میبینده و میگه دوست ندارم کسب که تازه عاشقش شدم مریض شه و پالتوی مشکید رو بهت میده و میرین بیرون که تهیونگ میاد دم در و میگه بفرمایید بشنید دو مرغ عشق که ........
۷.۴k
۲۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.