فیک مافیای سختگیر part 2
ویو کوک
داشتیم با ا.ت بحث میکردیم که یه دفعه دیدم یونا (دوست دختر کوک ) داره زنگ میزنه . من یونا را خیلی دوست دارم با اینکه یک بار بهم خیانت کرده
یونا : الو ددی
کوک : الو عشقم چطوری
یونا : خوبم ددی کجایی دلم برات تنگ شده الان اسنپ میگیرم میام پیشت
کوک : یونا عزیزم ما بیرونیم اومدیم خونهی عموم اینا
یونا : آهان خب باشه بعداً میبینمت ( نکته یونا فقط به خاطر پولِ کوک نقش بازی میکنه )
یونا قطع کرد
ا.ت : کی بود
کوک : به تو ربطی نداره ( سرد )
ا.ت : دوست دخترت بود نه
کوک : من یک بار یک حرف را میزنم ( سرد )
ا.ت : خب چرا داری پنهون میکنی ، دوست دخترت بود اره
کوک : اره ( یکم بلند) مشکلت حل شد
و رفت
ا.ت ویو
وقتی گفت اره یکم از ته دلم ناراحت شدم اما نمیدونم چرا
و از اتاق اومدم بیرون رفتم پایین و دیدم همه سر میز نشسته بودند و انگار منتظر من بودند نشستم سر میز و همه شروع کردیم
فلش بک بعد از شام
رفتیم بشینیم که بابام به من و کوک گفت
ب.ت : بچه ها ما بزرگتر ها یک ذره حرف داریم شما برید
بالا
ا.ت و کوک : چشم
ویو ا.ت
رفتیم بالا و وارد اتاق شدیم من روی صندلی نشستم و کوک هم روی تخت دراز کشید و سرش را به تاج تخت تکیه داد و رفت تو گوشیش بینمون سکوت بود که من لب زدم
ا.ت : دوست دخترت را خیلی دوست داری نه
کوک : چطور ( سرد )
ا.ت : همینجوری
کوک : اره خیلی دوسش دارم
ا.ت : تو چرا یک دفعه سرد شدی باهام
کوک : من همیشه سرد حرف میزنم و فقط با کسایی گرم میگیرم که دوستشون دارم پس فکر کنم فهمیدی چرا باهات سردم
ا.ت : تو فکر کردی من دوست دارم هه ، همون قدر که تو از من متنفری منم ازت متنفرم
کوک : خب پس دیگه حرف نزن ( سرد)
ا.ت : ........
ا.ت ویو
دیگه هیچی نگفتیم که یک دفعه.......
پارت دو تمام شد امیدوارم خوشتون اومده باشه 🌸🤍🙃
پارت سه را اگر وقت کردم امشب میزارم اگر نه فردا
داشتیم با ا.ت بحث میکردیم که یه دفعه دیدم یونا (دوست دختر کوک ) داره زنگ میزنه . من یونا را خیلی دوست دارم با اینکه یک بار بهم خیانت کرده
یونا : الو ددی
کوک : الو عشقم چطوری
یونا : خوبم ددی کجایی دلم برات تنگ شده الان اسنپ میگیرم میام پیشت
کوک : یونا عزیزم ما بیرونیم اومدیم خونهی عموم اینا
یونا : آهان خب باشه بعداً میبینمت ( نکته یونا فقط به خاطر پولِ کوک نقش بازی میکنه )
یونا قطع کرد
ا.ت : کی بود
کوک : به تو ربطی نداره ( سرد )
ا.ت : دوست دخترت بود نه
کوک : من یک بار یک حرف را میزنم ( سرد )
ا.ت : خب چرا داری پنهون میکنی ، دوست دخترت بود اره
کوک : اره ( یکم بلند) مشکلت حل شد
و رفت
ا.ت ویو
وقتی گفت اره یکم از ته دلم ناراحت شدم اما نمیدونم چرا
و از اتاق اومدم بیرون رفتم پایین و دیدم همه سر میز نشسته بودند و انگار منتظر من بودند نشستم سر میز و همه شروع کردیم
فلش بک بعد از شام
رفتیم بشینیم که بابام به من و کوک گفت
ب.ت : بچه ها ما بزرگتر ها یک ذره حرف داریم شما برید
بالا
ا.ت و کوک : چشم
ویو ا.ت
رفتیم بالا و وارد اتاق شدیم من روی صندلی نشستم و کوک هم روی تخت دراز کشید و سرش را به تاج تخت تکیه داد و رفت تو گوشیش بینمون سکوت بود که من لب زدم
ا.ت : دوست دخترت را خیلی دوست داری نه
کوک : چطور ( سرد )
ا.ت : همینجوری
کوک : اره خیلی دوسش دارم
ا.ت : تو چرا یک دفعه سرد شدی باهام
کوک : من همیشه سرد حرف میزنم و فقط با کسایی گرم میگیرم که دوستشون دارم پس فکر کنم فهمیدی چرا باهات سردم
ا.ت : تو فکر کردی من دوست دارم هه ، همون قدر که تو از من متنفری منم ازت متنفرم
کوک : خب پس دیگه حرف نزن ( سرد)
ا.ت : ........
ا.ت ویو
دیگه هیچی نگفتیم که یک دفعه.......
پارت دو تمام شد امیدوارم خوشتون اومده باشه 🌸🤍🙃
پارت سه را اگر وقت کردم امشب میزارم اگر نه فردا
۱۹.۶k
۲۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.