why you
part⁶
م.ب.جیمین:ازدواج کنه یونا هم مثل جیمینه و این دوتا دشمن خونی همن ولی میدونین شخصیت من چجوری و من اعلام میکنم جیمین باید با یونا ازدواج کنه
پ.جیمین: عزیزم من محو زیبایی عروس ایندمون شدم
جیا:خاله ببین شوهرت چی میگه مگه منو جیمین قرار نیست فردا عقد کنیم
یونا:سوسو رو بده من بی تر ادب"عصبی"
جیمین:گربه خودمه"سرد"
م.جیمین:جیمین بیا اینجا
یونا:اگر گربه رو بهم ندی خودت میدونی و مامان بزرگت
جیمین:تو یه لحظه وایسا....ندم چیکار میکنی"سرد"
یونا:۱.۲.۳ خانم پارک نوه احمقت سوسو رو نشنیده"گریه"
م.ب.جیمین:جیمین سوسو رو بده بهش
جیمین،بیا....لطفاً کارتون رو بگین
م.جیمین:تو فردا میری که با جیا عقد کنی
یونا:سوسو بالاخره گرفتمت"بالای چهار پایه-بغض"
جیمین:چرا اونوقت من که گفتم فقط به حرف مامان بزرگم گوش میدم
م.ب.جیمین:بالاخره اختیارت دست خانوادته
سوسو:میو میو میو میو"بلند"
جیمین:سوسو چی شده
م.جیمین:دختر اونجا طلسم شدس
یونا:طلسم نیست احساس میکنم روح کسایی هست که شما نابودشون کردین با من کاری ندارن فکر کنم روح خانواده مین هست که شما از جدتون باهاشون جنگ دارین"نگاهی ترسناک"
جیمین:چه خفناک بچه بیا پایین تا سرمون درد نگرفته
یونا:هییییییییییییییی میخواستم اذیت کنم داشتم دوساعت با سوسو نقشه میریختم
م.جیمین:ولی تو راست گفتی حقیقتا دلیل اینکه نمیخوایم شما دوتا باهم ازدواج کنین جنگ خانواده مین و پارک هست
جیمین،ماهم که بهم علاقه نداریم
یونا:از همم متنفریممممممممممممم
جیمین:ولی من حاظر نیستم با جیا ازدواج کنم
یونا:خب کارتون تمام شد من دو هفته نبودم و الان مثل سگ کار کردم وخستم"بی حال"
جیمین:مگه الاغم کار میکنه
یونا:ول کن تو یکی سوسو بیا روی پای من بشین"بی حال"
م.ب.جیمین:خب بیاین بریم تو الان غذا امادس
جیمین:مامان بزرگ این مرد
م.ب.جیمین:ببرش بزاری تو اتاق خودت
جیمین:عمرا
م.ب.جیمین:ببرش
جیمین:باشه
جیا:خانم پارک چرا با ازدواج من با ددیم مخالفی
جیمین:زارت
سوسو:میو میو"عصبی"
جیمین:سوسو پامو بگیر توهم ببرمت
م.جیمین:عزیزم فکر کن جیمین جیا ور اینطوری بغل کنه واییییی
پ.جیمین:عزیزم اختیار پسر من دست منه و تو همیشه زور میگی یا میخوای با جیا ازدواج کنه من میگم با یونا ازدواج کنه
م.جیمین:ولی اخه من اون دخترو نمیشناسم
م.ب.جیمین:دخترم اینو بدون یونا از صدتا جیا بهتره
م.جیمین:جیا برو خونتون بفرمایین داخل
"صبح"
جیمین:سوسو کجایی
م.جیمین:تو اتاقه نزاشتم بیاد بیرون پیش یونا خوابیده
پ.جیمین:عروس خوشگلیه
یونا:من اینجا چیکار میکنم"خوابالود"
م.ب.جیمین:دخترم بیدار شدی هیچی دیشب اینجا خوابت برد ماهم اوردیمت داخل
یونا:ساعت چنده"تعجب"
جیمین:۶:۳۰
یونا:یا علی من رفتم"دوید رفت"
جیمین:الو تهیونگ چی شده....
م.ب.جیمین:ازدواج کنه یونا هم مثل جیمینه و این دوتا دشمن خونی همن ولی میدونین شخصیت من چجوری و من اعلام میکنم جیمین باید با یونا ازدواج کنه
پ.جیمین: عزیزم من محو زیبایی عروس ایندمون شدم
جیا:خاله ببین شوهرت چی میگه مگه منو جیمین قرار نیست فردا عقد کنیم
یونا:سوسو رو بده من بی تر ادب"عصبی"
جیمین:گربه خودمه"سرد"
م.جیمین:جیمین بیا اینجا
یونا:اگر گربه رو بهم ندی خودت میدونی و مامان بزرگت
جیمین:تو یه لحظه وایسا....ندم چیکار میکنی"سرد"
یونا:۱.۲.۳ خانم پارک نوه احمقت سوسو رو نشنیده"گریه"
م.ب.جیمین:جیمین سوسو رو بده بهش
جیمین،بیا....لطفاً کارتون رو بگین
م.جیمین:تو فردا میری که با جیا عقد کنی
یونا:سوسو بالاخره گرفتمت"بالای چهار پایه-بغض"
جیمین:چرا اونوقت من که گفتم فقط به حرف مامان بزرگم گوش میدم
م.ب.جیمین:بالاخره اختیارت دست خانوادته
سوسو:میو میو میو میو"بلند"
جیمین:سوسو چی شده
م.جیمین:دختر اونجا طلسم شدس
یونا:طلسم نیست احساس میکنم روح کسایی هست که شما نابودشون کردین با من کاری ندارن فکر کنم روح خانواده مین هست که شما از جدتون باهاشون جنگ دارین"نگاهی ترسناک"
جیمین:چه خفناک بچه بیا پایین تا سرمون درد نگرفته
یونا:هییییییییییییییی میخواستم اذیت کنم داشتم دوساعت با سوسو نقشه میریختم
م.جیمین:ولی تو راست گفتی حقیقتا دلیل اینکه نمیخوایم شما دوتا باهم ازدواج کنین جنگ خانواده مین و پارک هست
جیمین،ماهم که بهم علاقه نداریم
یونا:از همم متنفریممممممممممممم
جیمین:ولی من حاظر نیستم با جیا ازدواج کنم
یونا:خب کارتون تمام شد من دو هفته نبودم و الان مثل سگ کار کردم وخستم"بی حال"
جیمین:مگه الاغم کار میکنه
یونا:ول کن تو یکی سوسو بیا روی پای من بشین"بی حال"
م.ب.جیمین:خب بیاین بریم تو الان غذا امادس
جیمین:مامان بزرگ این مرد
م.ب.جیمین:ببرش بزاری تو اتاق خودت
جیمین:عمرا
م.ب.جیمین:ببرش
جیمین:باشه
جیا:خانم پارک چرا با ازدواج من با ددیم مخالفی
جیمین:زارت
سوسو:میو میو"عصبی"
جیمین:سوسو پامو بگیر توهم ببرمت
م.جیمین:عزیزم فکر کن جیمین جیا ور اینطوری بغل کنه واییییی
پ.جیمین:عزیزم اختیار پسر من دست منه و تو همیشه زور میگی یا میخوای با جیا ازدواج کنه من میگم با یونا ازدواج کنه
م.جیمین:ولی اخه من اون دخترو نمیشناسم
م.ب.جیمین:دخترم اینو بدون یونا از صدتا جیا بهتره
م.جیمین:جیا برو خونتون بفرمایین داخل
"صبح"
جیمین:سوسو کجایی
م.جیمین:تو اتاقه نزاشتم بیاد بیرون پیش یونا خوابیده
پ.جیمین:عروس خوشگلیه
یونا:من اینجا چیکار میکنم"خوابالود"
م.ب.جیمین:دخترم بیدار شدی هیچی دیشب اینجا خوابت برد ماهم اوردیمت داخل
یونا:ساعت چنده"تعجب"
جیمین:۶:۳۰
یونا:یا علی من رفتم"دوید رفت"
جیمین:الو تهیونگ چی شده....
۴.۵k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.