هیونینگ کای (درخواستی)
به مراسم فشن دعوت شده بودم
رفتم داخل خیلی قشنگ بود ،یکی یکی مانکنا میومدن و میرفتن ،سنگینی نگاه یکیو رو خودم حس میکردم دور و برم رو نگاه کردم و دیدم هیونینگ کای بهم خیره شده ،دست براش تکون دادم ،چون خیلی میدیدمش یکم صمیمی شده بودیم اما هول شدو نگاهشو ازم گرفت تعجب کردم ولی چیزی نگفتم
.
.
.
بعد از فشن شو تو یه سالن دیگه مراسم بود
چنتا اتاق های خالی اونحا بودش ،میخواستم دلیل کارشو بفهمم پس بهش زنگ زدم و گفتم بیاد دستشویی رفتم تو یه اتاقی که تو راهرو دستشویی بود وایسا موقعی که داشت میرفت کتشو گرفتم و کشوندمش تو اتاق و گفتم :چرا بهم خیره بودی ؟
_ه.ه.ها هیچی همینطوری
+ازم خجالت میکشی ؟
_نه
+پس چرا هول کردی
_ا.ت من عاشقتم راس...
با کبوندن لبات به لباش حرفش قطع شد
اما از تعجب دهنش باز مونده بود
+منم دوستت دارممم
رفتم داخل خیلی قشنگ بود ،یکی یکی مانکنا میومدن و میرفتن ،سنگینی نگاه یکیو رو خودم حس میکردم دور و برم رو نگاه کردم و دیدم هیونینگ کای بهم خیره شده ،دست براش تکون دادم ،چون خیلی میدیدمش یکم صمیمی شده بودیم اما هول شدو نگاهشو ازم گرفت تعجب کردم ولی چیزی نگفتم
.
.
.
بعد از فشن شو تو یه سالن دیگه مراسم بود
چنتا اتاق های خالی اونحا بودش ،میخواستم دلیل کارشو بفهمم پس بهش زنگ زدم و گفتم بیاد دستشویی رفتم تو یه اتاقی که تو راهرو دستشویی بود وایسا موقعی که داشت میرفت کتشو گرفتم و کشوندمش تو اتاق و گفتم :چرا بهم خیره بودی ؟
_ه.ه.ها هیچی همینطوری
+ازم خجالت میکشی ؟
_نه
+پس چرا هول کردی
_ا.ت من عاشقتم راس...
با کبوندن لبات به لباش حرفش قطع شد
اما از تعجب دهنش باز مونده بود
+منم دوستت دارممم
۳.۰k
۲۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.