خانواده گرامی...
خانواده گرامی...
از اینکه منو مثل یه حیوون دست اموز توی خونه ای که شبیه جهنمه نگه میدارید واقعا ازتون متنفرم.
خونه ای که توش همیشه دعواست...
خونه ای که توش هیچ حریم خصوصی نیست...
خونه ای که توش مجبورم با بغض غذا بخورم...
خونه ای که محبورم شبا محکم دستمو بزارم روی دهنم و خفه گریه کنم...
خونه ای که توش لبخند نمیزنم...
خونه ای که توش حق بیان ارزو و خاسته هامو ندارم...
خونه ای که مثل زندانه...
خونه ای که توش تمام پروانه های امید خیلی وقته مردن...
خونه ای که توش خیلی وقته گل های رز عشق خشک شدن...
خونه ای که من خیلی وقته توش مردم...
خونه ای که بیشتر شبیه قبرستونه تا خونه...
البته ازتون ممنونم!
رفتارتون باعث شد دروغگوی بهتری بشم!
الان بیشتر میخندم! متاسفم ولی باید به خنده های دائمیم عادت کنید.
الان خودم نمیدونم کدوم خنده هام بیانگر خوشحالیمه...
وقتی درد میکشم میخندم، وقتی ناراحتم میخندم، وقتی زخمی ام میخندم، وقتی خستم میخندم، وقتی دارم گریه میکنم میخندم، وقتی دارم میمیرم میخندم...
علت خنده مهم نیست مگه نه؟
شما فقط از من میخوایید بخندم و هیچی نخوام...
راستش گاهی به زندگی دوستام نگاه میکنم و از خودم میپرسم دقیقا من چه فایده ای دارم؟
حتما شما هم به بی مصرف بودن من پی بردید؟ نه؟
حق دارید! واقعا کی یه بچه ی بی اعصاب که کنترلی روی احساساتش نداره و فقط همه رو از خودش دور میکنه رو دوست داره؟
ممنون که کاری کردین از نودم متنفر بشم...
از توجهات بیش از حدتون به بقیه خسته شدم...
ولی حیف اگر بهتون بگم مسخرم میکنین...
از اونی که با تمام وجود درکم کرد وقتی بهش گفتم چقدر عذاب میکشم ممنونم...
~ min yoonji ~
از اینکه منو مثل یه حیوون دست اموز توی خونه ای که شبیه جهنمه نگه میدارید واقعا ازتون متنفرم.
خونه ای که توش همیشه دعواست...
خونه ای که توش هیچ حریم خصوصی نیست...
خونه ای که توش مجبورم با بغض غذا بخورم...
خونه ای که محبورم شبا محکم دستمو بزارم روی دهنم و خفه گریه کنم...
خونه ای که توش لبخند نمیزنم...
خونه ای که توش حق بیان ارزو و خاسته هامو ندارم...
خونه ای که مثل زندانه...
خونه ای که توش تمام پروانه های امید خیلی وقته مردن...
خونه ای که توش خیلی وقته گل های رز عشق خشک شدن...
خونه ای که من خیلی وقته توش مردم...
خونه ای که بیشتر شبیه قبرستونه تا خونه...
البته ازتون ممنونم!
رفتارتون باعث شد دروغگوی بهتری بشم!
الان بیشتر میخندم! متاسفم ولی باید به خنده های دائمیم عادت کنید.
الان خودم نمیدونم کدوم خنده هام بیانگر خوشحالیمه...
وقتی درد میکشم میخندم، وقتی ناراحتم میخندم، وقتی زخمی ام میخندم، وقتی خستم میخندم، وقتی دارم گریه میکنم میخندم، وقتی دارم میمیرم میخندم...
علت خنده مهم نیست مگه نه؟
شما فقط از من میخوایید بخندم و هیچی نخوام...
راستش گاهی به زندگی دوستام نگاه میکنم و از خودم میپرسم دقیقا من چه فایده ای دارم؟
حتما شما هم به بی مصرف بودن من پی بردید؟ نه؟
حق دارید! واقعا کی یه بچه ی بی اعصاب که کنترلی روی احساساتش نداره و فقط همه رو از خودش دور میکنه رو دوست داره؟
ممنون که کاری کردین از نودم متنفر بشم...
از توجهات بیش از حدتون به بقیه خسته شدم...
ولی حیف اگر بهتون بگم مسخرم میکنین...
از اونی که با تمام وجود درکم کرد وقتی بهش گفتم چقدر عذاب میکشم ممنونم...
~ min yoonji ~
۴.۳k
۰۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.