عشق از نو “پارت”(1)
ویو جونگکوک علامتش +
با صدای ساعت چشمام و باز کردم و نشستم رو تخت تو اینه نگاهی به خودم کردم لبخند زدم و بلند شدم رفتم بیرون از اتاق از پله ها اومدم پایین و به سمت اشپزخونه قدم برداشتم نون تست با شیر و از یخچال در آوردم گذاشتم تا داغ بشن رفتم تو دستشویی کارام و کردم صدای آماده شدن نونا اومد درو باز کردم نونای آماده رو گذاشتمشون داخل ظرف مربا رو زدم روش خوردم واسه خودم میز و جمع کردم و دوباره از پله ها خودمو بالا کشیدم تا اتاقم کمد و باز کردم یونیفرمم و آوردم بیرون پوشیدم کشو پایین و باز کردم و کتونی هامو پوشیدم رفتم جلو میز موهامم درست کردم عطر زدم نگاهی به خودم کردم گفتم
+ تو قرار نیست بی نقص باشی خودت باش این عالیه
(ماشالا پسرم چقد فهمیده و بی نقصه😌😂)
کیف دبیرستان و با کتابی روی میز مطالعه رو برداشتم
در اتاق و باز کردم از اتاق بیرون اومدم بعد از پله ها اومدم پایین و به سمت در ورودی قدم برداشتم از کنار میز سوییچ ماشین و کارت بانکیم رو برداشتم
نشستم تو ماشین روشن کردم اهنگ گذاشتم به سمت مدرسه …
دخترا دورم جمع شدن و رفتم تو کلاس دیدم یه پسری نشسته کنار میزم رفتم سمتش با عصبانیت بهش گفتم
+یااا مگه نمیدونی اینجا جای منه تو دیگه کی هستی
اینو بهش گفتم که با دستپاچگی بلند شد و با صدای بم گفت علامت پسره _
_او..ع…م..من واقعا ازت معذرت میخوام من دیروز انتقالی گرفتم به اینجا و امروز ثبت نام کردم گفتن بیام این کلاس دیدم اینجا خالیه نشستم م..م…من تهیونگم
+او شرمنده زیادی تند رفتم پس تازه واردی خوش اومدی اشکالی نداره بشین کنار من منم جونگکوکم
_واقعا ممنونم و از دیدنت خوشبختم جونگکوک
+هوم خواهش میکنم منم همینطور
بعدش کیفم و وصل کردم به کنار میزم و نشستم سر جام تهیونگ هم نشست اینور تر از میزم معلم اومد درس داد تموم شد زنگ خورد هانا اومد سمتم
(بعدا میفهمین این کیه علامتش # )
# سلام کوکی جونممم میای بریم
+نه میخوام با رفیقم برم
#اوکی بهت فرصت میدم
پسش زدم وسایلامو جمع کردم رو کردم به تهیونگ و گفتم
+هی ته ته میای بریم حیاط پشتی
_او البته
+پس بدو
دستشو گرفتم و باهم رفتیم حیاط پشتی نشستیم
_ببخشید دوس دخترت ناراحت شد
+او نه اون خراب با من نیست
_پس چی
+فک کنم فقط دوتا پسر موندن که زیرشون جون نداده باشه من و تو
_او پس نظرش اینه که نزدیکته
+اره ولی مهم نیست هر دفعه ضایعش میکنم
_ممنونم که هنوز نشناختیم ولی گفتی باهام دوستیم
+اهم راست میگی ما همو هنوز نمیشناسیم خودتو معرفی کن
_خب من که ته ته ام از دبیرستان چوسان انتقالی گرفتم اینجا پدر و مادرم برای پونزدهمین سالگرد ازدواجشون رفتن مسافرت و فوت کردن تمام ارثشون هم رسید به من منم چون تک فرزندم یه خونه گرفتم اومدم سئول تا خواننده شم و تو
+منم کوکی ام مادرم وقتی پنج سالم بود فوت مرد پدرمم رئیس مافیا بود ولی مرد الان من جای پدرم دارم کار میکنم تک فرزندم سئول بزرگ شدم میخوام نویسنده موسیقی بشم
_وای خوشبحالت رئیس مافیای آدمم میکشی
+او نه لازم نیست آدمام این کارو میکنن
_وای تو محشری پسر میشه دوستای واقعی بشیم
+البته هیونگ
_کوکی هیونگ دوس دختر که داری
+او نه یکی داشتم ولی بهم خیانت کرد وقتی اومد برای معذرت خواهی بهش گفتم من گی ام تو چی
_چه جالب منم یه دوس پسر داشتم که یروز رفتم دنبالش دیدم داره یه دخترو تو دستشویی مدرسه میکنه از اون روز به بعد منم شکستم به خودم قول دادم به کسی دل شکستمو ندم
(جدی اینا چیه من مینویسم شماهام میخونین😐😂)
+عجب پسری بوده اینجوری هم فک نکن عشق و حال کن و گفتی تو گی
_ا…ار…اره
+الان تنهایی
_اره دیگه نمیخوام عاشق شم
+ولی همه مثل هم نیستن
رفتیم تو کلاس آخرین زنگم خورد با ته ته خدافظی کردم رفتم خونه خوابیدم
پنج ماهه بعد….
اینم پارت اول رمانمون امیدوارم خوشتون بیاد من خودم باهاش حال نکردم ولی قول میدم جذاب و اسماتش کنم پارت بعد در حال آپ💅🏻💓
با صدای ساعت چشمام و باز کردم و نشستم رو تخت تو اینه نگاهی به خودم کردم لبخند زدم و بلند شدم رفتم بیرون از اتاق از پله ها اومدم پایین و به سمت اشپزخونه قدم برداشتم نون تست با شیر و از یخچال در آوردم گذاشتم تا داغ بشن رفتم تو دستشویی کارام و کردم صدای آماده شدن نونا اومد درو باز کردم نونای آماده رو گذاشتمشون داخل ظرف مربا رو زدم روش خوردم واسه خودم میز و جمع کردم و دوباره از پله ها خودمو بالا کشیدم تا اتاقم کمد و باز کردم یونیفرمم و آوردم بیرون پوشیدم کشو پایین و باز کردم و کتونی هامو پوشیدم رفتم جلو میز موهامم درست کردم عطر زدم نگاهی به خودم کردم گفتم
+ تو قرار نیست بی نقص باشی خودت باش این عالیه
(ماشالا پسرم چقد فهمیده و بی نقصه😌😂)
کیف دبیرستان و با کتابی روی میز مطالعه رو برداشتم
در اتاق و باز کردم از اتاق بیرون اومدم بعد از پله ها اومدم پایین و به سمت در ورودی قدم برداشتم از کنار میز سوییچ ماشین و کارت بانکیم رو برداشتم
نشستم تو ماشین روشن کردم اهنگ گذاشتم به سمت مدرسه …
دخترا دورم جمع شدن و رفتم تو کلاس دیدم یه پسری نشسته کنار میزم رفتم سمتش با عصبانیت بهش گفتم
+یااا مگه نمیدونی اینجا جای منه تو دیگه کی هستی
اینو بهش گفتم که با دستپاچگی بلند شد و با صدای بم گفت علامت پسره _
_او..ع…م..من واقعا ازت معذرت میخوام من دیروز انتقالی گرفتم به اینجا و امروز ثبت نام کردم گفتن بیام این کلاس دیدم اینجا خالیه نشستم م..م…من تهیونگم
+او شرمنده زیادی تند رفتم پس تازه واردی خوش اومدی اشکالی نداره بشین کنار من منم جونگکوکم
_واقعا ممنونم و از دیدنت خوشبختم جونگکوک
+هوم خواهش میکنم منم همینطور
بعدش کیفم و وصل کردم به کنار میزم و نشستم سر جام تهیونگ هم نشست اینور تر از میزم معلم اومد درس داد تموم شد زنگ خورد هانا اومد سمتم
(بعدا میفهمین این کیه علامتش # )
# سلام کوکی جونممم میای بریم
+نه میخوام با رفیقم برم
#اوکی بهت فرصت میدم
پسش زدم وسایلامو جمع کردم رو کردم به تهیونگ و گفتم
+هی ته ته میای بریم حیاط پشتی
_او البته
+پس بدو
دستشو گرفتم و باهم رفتیم حیاط پشتی نشستیم
_ببخشید دوس دخترت ناراحت شد
+او نه اون خراب با من نیست
_پس چی
+فک کنم فقط دوتا پسر موندن که زیرشون جون نداده باشه من و تو
_او پس نظرش اینه که نزدیکته
+اره ولی مهم نیست هر دفعه ضایعش میکنم
_ممنونم که هنوز نشناختیم ولی گفتی باهام دوستیم
+اهم راست میگی ما همو هنوز نمیشناسیم خودتو معرفی کن
_خب من که ته ته ام از دبیرستان چوسان انتقالی گرفتم اینجا پدر و مادرم برای پونزدهمین سالگرد ازدواجشون رفتن مسافرت و فوت کردن تمام ارثشون هم رسید به من منم چون تک فرزندم یه خونه گرفتم اومدم سئول تا خواننده شم و تو
+منم کوکی ام مادرم وقتی پنج سالم بود فوت مرد پدرمم رئیس مافیا بود ولی مرد الان من جای پدرم دارم کار میکنم تک فرزندم سئول بزرگ شدم میخوام نویسنده موسیقی بشم
_وای خوشبحالت رئیس مافیای آدمم میکشی
+او نه لازم نیست آدمام این کارو میکنن
_وای تو محشری پسر میشه دوستای واقعی بشیم
+البته هیونگ
_کوکی هیونگ دوس دختر که داری
+او نه یکی داشتم ولی بهم خیانت کرد وقتی اومد برای معذرت خواهی بهش گفتم من گی ام تو چی
_چه جالب منم یه دوس پسر داشتم که یروز رفتم دنبالش دیدم داره یه دخترو تو دستشویی مدرسه میکنه از اون روز به بعد منم شکستم به خودم قول دادم به کسی دل شکستمو ندم
(جدی اینا چیه من مینویسم شماهام میخونین😐😂)
+عجب پسری بوده اینجوری هم فک نکن عشق و حال کن و گفتی تو گی
_ا…ار…اره
+الان تنهایی
_اره دیگه نمیخوام عاشق شم
+ولی همه مثل هم نیستن
رفتیم تو کلاس آخرین زنگم خورد با ته ته خدافظی کردم رفتم خونه خوابیدم
پنج ماهه بعد….
اینم پارت اول رمانمون امیدوارم خوشتون بیاد من خودم باهاش حال نکردم ولی قول میدم جذاب و اسماتش کنم پارت بعد در حال آپ💅🏻💓
۹.۱k
۱۸ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.