چشمانت را از ياد برده ام
چشمانت را از ياد برده ام
با خاطرات مبهمم از تو
چنان آميخته ام
كه گلی با عطرش !
می زيم
با دردی چونان زخم !
اگر بر من دست كشی
بی شك آسيبی ترميم ناپذير خواهيم زد !
نوازشهايت مرا در بر می گيرد
چونان چون پيچكهای بالارونده بر ديوارهای افسردگی !
من عشقت را فراموش كرده ام
اما هنوز
پشت هر پنجره ای
چون تصويری گذرا
می بينمت !
به خاطر تو
عطر سنگين تابستان
عذابم می دهد !
به خاطر تو
ديگر بار
به جستجوی آرزوهای خفته برمی آيم...
با خاطرات مبهمم از تو
چنان آميخته ام
كه گلی با عطرش !
می زيم
با دردی چونان زخم !
اگر بر من دست كشی
بی شك آسيبی ترميم ناپذير خواهيم زد !
نوازشهايت مرا در بر می گيرد
چونان چون پيچكهای بالارونده بر ديوارهای افسردگی !
من عشقت را فراموش كرده ام
اما هنوز
پشت هر پنجره ای
چون تصويری گذرا
می بينمت !
به خاطر تو
عطر سنگين تابستان
عذابم می دهد !
به خاطر تو
ديگر بار
به جستجوی آرزوهای خفته برمی آيم...
۳.۵k
۱۱ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.